عزیز

وقتی حتی پیشمی دلم برات تنگ میشه

عزیز

وقتی حتی پیشمی دلم برات تنگ میشه

با گریه میبخشم

زیادی خواستمت اما کنار من چه کم بودی

تو که راهتو جدا کردی چجوری عاشقم بودی

تو گفتی با منی اما یه حلقه توی دستاته

که قبل از تو به من میگه یه عشق دیگه دنیاته

یه عاشق توی این خونه ست که میره رو به نابودی

ولی با گریه میبخشه تورو که عاشقش بودی

تو دل کندی ولی عطرت هنوزم مونده تو جونم

تموم لحظه ها را من بدون تو یه دیــــــــوونم

دارم میمیرم از غصه ولی قلب تو غمگین نیست

نگو نفرین کنم وقتی عاشق اهل نفرین نیست

کسی که عاشقش بودی بهت میگه خداحافظ

دعام پشت و پناه تو.بــــــــــرو دیگه خداحافظ

این چه جهانیست

دلم عجیب هوای دیدنت را کرده است ، دستانم را کمی کنار می زنم و از لا‌ به لا‌ی

 انگشتان لرزانم نیم نگاهی به گذشته ناتمامم می اندازم ، چیز زیادی نیست و از من 

نیز چیزی نمانده است جز آیینه زلا‌لی که از آن گله دارم که چرا حقیقت زندگی رااز 

من پنهان کرد... !؟ و تو ای سنگ صبور لحظه لحظه های عمر کوتاه من ، چقدبی 

کس و تنها ماندی ! جواب صفحه های سفیدت را چه دهم که من نیز بی وفایی را از

زمانه آموختم.

می دانم دلت آنقدر بزرگ و دریایی است که مرهم زخم های بی کس ام باقی بمانی

و یک امشب دیگر را با من تا سحرگاهان همنوا شوی. 

به سراغت نیامدم چون روح باران زده شیدای روزهای آشنایی گرفتار تگرگی بی 

پایان شد و اینگونه سیلا‌ب عشق در مسیر طغیان آمال و آرزوهایم تبدیل به سرابی شد. 

نبودی تا ببینی که چگونه غزل در تاب یاسمن تب کرد و تا صبح نالید ، نبودی تا 

ببینی که آسمان چه بی قرار و معصومانه اشک می ریخت و تن سرد مرا نوازش

می کرد ، نبودی تا ببینی که چگونه چشمانم در انتظارت ماند و نیامدی...

تو خود گفتی که دنیا فدای تو و چشمانت ، تو خود گفتی آبیِِِ آرامشِ دریا فدای

نگاهت ، تو خود گفتی سرخی آتشین شقایق ها فدای قلب کوچکت... 

حالا‌ازآن حرفهای رنگین اثری نیست و تمام آبی ها و قرمزها برایم رنگ باخته اند، 

از تو نیز به خاطر دو رنگ بودنت شکوه ای ندارم ، چون دیگر دنیا برای من بی 

رنگ است! 

و اما باز هم توای حریم پاک و بی آلا‌یشم!می خواهم ترکت کنم و هیچ گاه به سوی 

صفحه های قلم خورده ای که خود بر رویت حک کردم ، باز نگردم . شاید اینگونه 

مجبور نباشی دستهای سفیدت را به زیر چکه های دلتنگی ام بگیری و له شوی و

گیسوانم را بر تن لطیفت احساس کنی. 

لحظه ، لحظه ای است جادوئی... ! در کنج خلوت این اتاق دستهای دختری ، آرام 

صندوقچه ای را مهر می کند و زمزمه ای در زیر لب دارد . نوایش ضعیف نیست 

اما هیچ کس نمی تواند بفهمد او چه می گفت و دیگر نمی گوید... 

  شانه هایت بی من در چه حالی ست نازنین ؟؟!

یوسف تو اگر شوی  زلیخا نشوم /  مجنون هم اگر شوی تو / لیلا نشوم !

یک بار  فقط یک بار آدم باش !! نامردم اگر دوباره حوا نشوم !!


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org 


هنگام رکوع خود نگین بخشیدی
آب از دل چاه بر زمین بخشیدی

جان در طبق عشق نهادی یکشب
آن را به محمد امین بخشیدی

دردانه روزگار مولای شماست
آن مرد ترین سوار مولای شماست

در مدرسه عشق سرافرازانید
چون صاحب ذوالفقار مولای شماست

داماد پیمبری همین ما را بس
تو فاتح خیبری همین ما را بس

از تشنگی روز جزا باکی نیست
چون ساقی کوثری همین ما را بس

قصه زندگی دو تا گربه !!!

2 تا گربه با هم ازدواج کردند:

 

Cute Cats Story

ادامه مطلب ...

بزرگترین آرزوی کوتاه‌ترین زن جهان

کوتاه‌قدترین زن جهان پس از ثبت نام خود در کتاب رکوردهای جهانی گینس از آرزوی‌های خود سخن گفت.



 هاتیجه کوجامان که وزنش اندکی بیش از یک نوزاد تازه متولد شده است، به عنوان کوتاه‌قدترین زن جهان دست یافت.
این زن 21 ساله که قدش 28 اینچ است، در این‌باره می‌گوید: دوران کودکی سختی را پشت سر گذاشتم، زیرا هم‌کلاسی‌هایم در مدرسه به خاطر قدم مرا مورد تمسخر قرار می‌دادند.
اما من هم‌اکنون به خاطر این مسئله مشهور شده‌ام و از این بابت خوشحالم. آرزو دارم بتوانم به سراسر جهان سفر کنم و با افراد زیادی از جمله بلندقدترین فرد دنیا ملاقات داشته باشم.
وی ادامه می‌دهد:خداوند مرا این‌گونه خلق کرده و من به این وضعیت افتخار می‌کنم.

ادامه مطلب ...

عده ای مثل قرص جوشانند؛ در لیوان آب که بیاندازیشان طوری غلیان کرده و کف می کنند که سر می روند اما کافی است کمی صبر کنی بعد می بینی که از نصف لیوان هم کمترند

تقدیم به تمامی دوستانم که سالهست انها را ندیده ام

گل ها

باغبانی پیرم که به غیر از گل ها

از همه دلگیرم کوله ام غرق غم است

آدم خوب کم است عده ای بی خبرند

عده ای کور و کرند وگروهی پکرند

دلم از این همه غم می گیرد

و چه خوب است آدمی عاقبت می میرد

روزی میگفتم اگه او را با غریبه ببینم شهر را به آتش میکشم


اکنون حاضر نیستم کبریتی روشن کنم که ببینم کجاست

هیچکی نمیدونه

هیچکی نمیتونه بفهمه که دلم از چی گرفته
هیچکی نمیتونه بفهمه که صدام از چی گرفته
هیچکی نمی مونه تا با من تووی راهم همسفر شه
آخه میترسه که با من, با دلِ من در به در شده

هیچکی نمیدونه که چشمام چرا همیشه خیس خیسه
چرا هیچکی حتی یه نامه واسه من دیگه نمی نویسه
هیچکی نمیدونه که قلبم تا حالا چند دفه شکسته
هیچکی نمیدونه سر راه اون تا حالا چند دفه نشسته

هیچکی نمیتونه بفهمه که دلم از چی گرفته
هیچکی نمیتونه بفهمه که صدام از چی گرفته
هیچکی نمی مونه تا با من تووی راهم همسفر شه
آخه میترسه که با من, با دلِ من در به در شده

هیچکی نمیدونه که چشمام چرا همیشه خیس خیسه
چرا هیچکی حتی یه نامه واسه من دیگه نمی نویسه
هیچکی نمیدونه که قلبم تا حالا چند دفه شکسته
هیچکی نمیدونه سر راه اون تا حالا چند دفه نشسته

آخه توو کلبه ی سوت و کور و تاریکِ قلبم خورشید که جا نمیشه
میدونم اگه تا لحظه ی مرگم بگردم دنبالش پیدا نمیشه

آخه توو کلبه ی سوت و کور و تاریکِ قلبم خورشید که جا نمیشه
میدونم اگه تا لحظه ی مرگم بگردم دنبالش پیدا نمیشه

هیچکی نمیتونه بفهمه که دلم از چی گرفته
هیچکی نمیتونه بفهمه که صدام از چی گرفته
هیچکی نمی مونه تا با من تووی راهم همسفر شه
آخه میترسه که با من, با دلِ من در به در شده

هیچکی نمیدونه که چشمام چرا همیشه خیس خیسه
چرا هیچکی حتی یه نامه واسه من دیگه نمی نویسه
هیچکی نمیدونه که قلبم تا حالا چند دفه شکسته
هیچکی نمیدونه سر راه اون تا حالا چند دفه نشسته

آخه توو کلبه ی سوت و کور و تاریکِ قلبم خورشید که جا نمیشه
میدونم اگه تا لحظه ی مرگم بگردم دنبالش پیدا نمیشه

آخه توو کلبه ی سوت و کور و تاریکِ قلبم خورشید که جا نمیشه
میدونم اگه تا لحظه ی مرگم بگردم دنبالش پیدا نمیشه

  • خسته از زندگی


    خیلی دلم از دنیا پره که دلم میخواد دادددددددددددددددددددددد بزنم و گریه کنم.

    حرف دل

    نفهمیدی چه می گویم

    ندانستی چه می خواهم

    گمان کردی که چون از عشق می گویم

    نیاز پیکرم را در تو می جویم

    تو فکر کردی

    که عشق جز خواهش تن نیست

    و جز این آرزو در باطن من نیست

    نفهمیدی! نفهمیدی!

    که این افکار در من نیست!!

    و عشق آن واژه پاکیست

    برای من ...

    که بی تو معنی تنهایی مطلق

    برای دستهای من ...

    برای حرف های من ...

    برای آنچه می گویم ...

    نمی دانی! نمی دانی! ...

    چه می گویم ...

    قلب من

    عشق زمانی بود که من تو را دوست داشم

    دوران صداقت، و من تو را داشتم

    در زندگی من، ما همیشه خواهیم تپید

    نزدیک، دور، هرجایی که هستی

    من باور دارم که قلب هایمان خواهد تپید

    یک باره دیگر در را باز کن

    و تو در قلب من هستی

    و من از ته قلب خوشحال خواهم شد

    تو اینجا هستی، و من هیچ ترسی ندارم

    می دانم قلبم برای این خواهد تپید

    ما برای همیشه باهم خواهیم بود

    تو در قلب من در پناه خواهی بود

    و قلب من برای تو خواهد تپید