این پست همیشه ثابت است ....

0sf_3349038-a4bbd17763a4a5cd6979274ede4ba5c0-l.jpg

حرفای الانمو نذار ب پای عصبانیت و کینه، چون من حتی الان هم مثل همیشه باهات صادقم، نذار ب پای تلافی یا انتقام چون اگر بخوام انتقام بگیرم فقط حرف نیست و قطعا خیلی کوبندست...طوری ک زندگیت ازهم بپاشه... بذار ب پای اخرین حرفایی ک باید بشنوی!
نمیتونم بگم چقدر ناراحتم از اینکه ازدواج کردی ،نمیتونم داغون شدنمو پنهان کنم، چون برعکس تو اهل تظاهر نیستم
فقط ی چیزو خیلی خوب میدونم.. اینکه ناراحتیم ب خاطر از دست دادن تو نیست! ب خاطر خودمه
چون من کسی رو از دست دادم ک عاشق واقعی نبود، اهل دروغ بود و تظاهر، حتی خودشم نمیدونست از زندگیش چی میخواد!
اما تو
کسی رو از دست دادی ک عاشقت بود.
ک برات میمرد
ک چهارسال ب خاطرت هررررکاری کرد
چون حس میکرد لیاقتشو داری اما دریغ...
تو کسی رو از دست دادی ک مرد علاقش بود و تا اخرش پات وایساد
کسی ک تو تنها اولویتش بودی
کسی ک تورو واسه خودت میخواست نع واسه ظاهروپولو چیزای دگ، چون دراین صورت خیلیای دگ بودن،
خودت بهتر از هرکس میدونی کی رو از دست دادی!!
 بازنده این داستان مشخصه...
و اون کسی جز تو نیست.
 اما احساس من..
سخته ک عاشق اخلاق یکی شده باشی و اخرش بفهمی بی اصالت ترین ادمیه ک شناختی...
چون تمام مدتی ک کنارت بودو نفس میکشید همزمان با کس دگ هم راجب اینده حرف میزد!! همه ی اون حرفات..قولات..خواستنات...
بخشیدمت ب همون آدم
چون قطعا دگ زن زندگیه من نیستی
و لیاقت مادر بچه های من شدنو نداری...
خونه ای ک با تو ساخته بودم خراب شد اما برگ برنده ای الان دستمه ک ب هدردادن بقیه ی عمرم باتو خیلی می ارزه و اون شناختن توئه!
چهار سال عمرو احساس و همه چیزم تباه شد، اما بقیه عمرم تباه نمیشه و اینو مدیون خدا هستم ک بالاخره ذاتتو بهم نشون داد.
سپردمت ب خدا
ب کسی ک ب عدالتش شک ندارم، همین طور ب صبرو جزاش...
خدا بین من و تو داوری میکنه..
و خودش جواب حال الانمو میده،
و شک ندارم ک قطعا در آینده ای نزدیک تورو خواهم دید!!
زمین گرده...
اینو یادت باشه

تو دیگه با من طرف نیستی با خدای من طرفی

..................................................................................

پ . ن :

  • هر وقت اومدی اینجا برو همه مطلب های 95 رو بخون
  • بدون که تو ی کاری کردی که ی جون 26 ساله از ته دلش از خدا مرگ بخواد

تولد ....

دلنوشته :

بی کسی برای هرکس ، معنای متفاوتی دارد ...
اما برای من
بی کسی درست آن لحظه ایست
ک وقتی شمع های تولدم را فوت میکنم
تو در کنار من نیستی ..
و باز آرزوی هرساله ام میشوی ...
بی کسی برای من
همان لحظه ایست ک در میان تبریک هایم دنبال نشانه ای از توام ...
و نامت را در بین کسانی ک از بودنم ، خوشحالند جستجو میکنم ....
اما افسوس ...
تو حتی ب یاد من هم نمیرسی ...
چ برسد ب دادم .

عکس و تصویر شنبه تولدمه مثلا 😐 😐 🤔 ولی برام مهم نیست نمیدونم چرا؟! اصا انگار فرق ...

تبریک سال 94 :

تو دلخوشی من تو وقت هایی تنهاییمی وقتی اونجا دلم میگیره میدونم یکی هست که اگه بهش بگم حتما خودشو میرسونه و هر کاری میکنه که خوشحال بشم دلم به تو گرمه تو روز های غربت تویی که هر چی سرت غز میزنم باز صبوری و قربون صدقم میری ، روشنی زندگیم تولدت مبارک ......

.................................................................................

الان که فکر میکنم میبینم راس گفته فقط دلخوشیش بودم تو روز های غربت ........

دلم از گفتن این خاطره ها غمگین است

سال نود پنج هم تموم شد با همه خوبی و بدی هاش

البته واسه من که زیاد بدی داشت تا خوبی

یکی از سال هایی بود که سخت گذشت خیلی سخت گذشت ولی گذشت

موقعه تحویل سال آرزو هام و دعام فرق داشت با سال های دیگه

فقط همین

vjfp_photo_2017-03-22_23-31-52.jpg

دیدین ی حرفایی اصلا از ذهن آدم نمیره

هر چقدر هم زمان ازش بگذره باز تو ذهنت میمونه

نمیدونم چرا !!!

ی سالی از سال ها که میخواست بره خونشون واسه عید و.. موقعه رفتن بهم ی حرف زد و رفت ولی رفت فقط حرفشو زد و رفت که رفت .....

بهم گفت من فقط با تو ا ز د و ا ج میکنم خیالت راحت

راستشو بگم واسم خیلی اون روز ها چسبید و ی جور هایی خیالم رو راحت کرده بود ازش

ولی حالا میبینم فقط حرف بود حرف فقط گفت که بره .....

متن زیرم اون بهم اس زده بود  :

---: دلم تنگ چشمانی است که رنگ آرامش دارد ، دلم تنگ لب هایی است که عشق را به وجودم تزریق میکند ، دستانم محتاج لمس دست هایی است گرم و محکم و تنم در حسرت غرق شدن در دریای امنیت آغوشت ..

 

فقط میتونم بگم نویسنده مهاری بود همین

 

به غیر دلم که مفت بخشیدم بهت ...

اکنون دیگر در دسترس بودنت مهم نیست

چون دیگر نه مشترک هستی و نه موردنظر...

هوا سرداست

اما

نگران نباش سرما نمیخورم....

کلاهی که سرم گذاشتی تا گردنم را پوشانده....

هرکس که سراغت را میگیرد نمی گویم که وجود نداری

میگویم وجودش را نداشتی!

فکر نکن تو فوق العاده بودی....

قطع به یقین من کم توقع بودم...

حالا هم که اتفاقی نیفتاده...

حادثه بین ما یک زدوخورد ساده بود!

سلام مرا به وجدانت برسان ...

البته اگر بیدار بود....!!

بپرس شب ها چه طور میخابی.....؟؟؟؟

 

oLvtl

پ .ن :
وقتی رابطه تمام میشود
بزرگترین درد آدمی این ست که درگیر میشود
آیا آن طرف هم در تمام این روزها ، ماه ها ، سال ها به آن روزهای خوب فکر میکند ؟
آیا او هم در حجم وسیع خاطرات غرق میشود ؟
آیا او هم آهنگ های همیشگی را گوش می دهد یا نه دیگر طبع ش تغییر کرده ؟
آیا او هم شماره تلفن مرا از حفظ است یا نه ؟
آیا هنوز هم فلان جا که میرود یاد من می افتد؟
آیا او هم بایگانی عکس های قدیمی دارد یا که نه ؟
آیا آیا آیا آیا آیا ...
این سوالات است که مثل خوره روح آدمی را می جود
و بعد آدمی دیگر آدم سابق نمیشود
آدم سابق نمیشود

خواب ...

چه شد که قدر وفا ، هیچ کس نمی داند

4EDfF


امروز از لحظه ای که بیدار شدم از اون روز هایی بود که حالم دست خودم نبود جوری حالم دست خودم نبود که نمیتونستم ی کاری رو دست حسابی انجام بدم

چرا ؟؟؟!!!

چون امشب هم خوابش رو دیده بود ! واضح واضح واضح !

درست قبل اذان صبح جوری که با صدای مادر از خواب بلند شدم واسه نماز صبح و خوابم نصفه و نیمه موند که موند .

چرا دست از سرم بر نمیداری؟!

اصلا تو که قرار بود بری چرا اومدی  تو زندگیم ؟!

چرا این قدر خودت رو بی ارزش کردی و رفتی؟ !

خاطراتت داره دیوونه ام میکنه میتونی بفهمی؟!

شاید باورتون نشه من یادم نمیاد اون موقعه ها بهم زنگ بزنه و من تلفن رو روش قطع کنم

اگه هم نمیتونستم جواب بدم همیشه به احترامش زنگ تلفنش رو برمیداشتم بعد قطع میکردم

یا یادم نمیاد که وقت هایی که با هم حرف میزدیم تلفنی من قبل اون تلفن رو روش قطع کنم تا این حد حساس بودم تو رابطمون باهاش ..

ولی چند باری شده بود که وسط حرف زدن من تلفن رو قطع کنه روم !!!!

فراموش نکن اگه دلی رو بردیم

شکستیم ، گذاشتیم و رفتیم ...

روزگار حافظه خوبی دارد 

هرگز فراموش نمیکند

پ ن : خدایا لطفا دیگه به خوابم نیاد

خوشی ولی خوشی ندیدم من....

خوشی ولی خوشی ندیدم من

تو اول مسیر خوشبختی . تهه دنیا رسیدم من

بدون من سرت چقدر گرمه ، کی حال این روزامو می فهمه.....

 


عکس های عاشقانه , عکس های عاشقانه غمگین 

دیروز تو یک مراسم سالگرد بودم ی جزوه گرفتم قرآن بخونمٍ ، وقتی باز کردم که بخونم سوره واقعه رو دیدم ، باز منو برد تو خاطراتم ...

اول ماه قمری روز دوشنبه بود . شروع کردم ب خوندم سوره واقعه که هر روز ی دونه اضافه باید میشد .

روز اول یک بار روز دوم دو بار ....تا روز چهادهم چهارده بار .

چرا خاطراتت ولم نمیکنند بسمه بخدا من دیگه نمیتونم تو پی خوشگذورنی و خوشبختیت من اینجا با خاطراتت شدم مرده متحرک

روز دوازدهم یا سیزدهم بود داشتم سوره واقعه رو میخوندم افتاده بود ب تولدش همون تولدی که تو شهرشون بود و من واسه دیدنش سر ب جاده زده بودم اون روز من بودم جاده و ماشینم و خوندم سوره واقعه  ....

الان من موندم و خاطرات ، ماشین  و خاطرات ، شب بیداری های هر شب و خاطرات ، من و..... و باز خاطرات

با خودم میگم :

اونم وقتی باهاش هست یاد من میفته یا وقتی ی لحظه هایی که همون رو شبیهش و با من تجربه کرده بود با اون تجربه کردنی یاد منم میفته ...

هنوزم درگیرم که چه جوری تونست.....

ی روزم باید حرفاش رو که واسم میگفت و اس کرده بود تو دفتر خاطرات مونده رو بیام بنویسم

.............................................................................

دلم بد جور گرفته . اصلا خوب نیستم . نمیدونم چی میخوام از زندگی

این روز ها ی جور دیگه ای دلم سنگینی میکنه تو سینم

خدا ازت نگذره

ساده دل من .....

عهد و پیمان تو با ما و وفا با دگران

ساده‌دل من که قسم های تو باور کردم

1YLVv

 

چشم من، چشم تو را دید ولی دیده نشد
من همانم که پسندید و پسندیده نشد

یاد لبهای تو افتادم و با خود گفتم:
غنچه‌ای بود که گل کرد ولی چیده نشد

من نظربازم و کم معصیتی نیست ولی
چه‌بسا طعنه‌زدنهای تو بخشیده نشد

ای که مهرت نرسیده ست به من، باور کن
هیچکس قدر من از قهر تو رنجیده نشد

عاشقت بودم و این را به هزاران ترفند
سعى كردم كه بفهمانم و فهمیده نشد . .

با خودش چی فکر کرد ؟

فکر کرد ی مدت بگذره از یاد میبرمش ؟

اون هم میره سراغ یکی دیگه باهاش ی زندگی اروم درس میکنه ؟

منم بعد ی مدت از فکرش میفتم ؟

فقط به فکر خودش بود فقط

نمیدونم به چنین آدمی چی میگن ولی هر اسمی میتونه داشته باشه این کار

( من اگه ازدواج کنم به تو به خودم و به اون نفر سومی خیانت میکنم ) یاد حرفاش الان خنده داره !

نمیبخشم خدایی رو که تو رو ببخشه

این مدت ها بهترین روزهایی زندیگته ولی بدون تو این مدت من رو نابود کردی و رفتی

بعد ی مدت روزگار همه این ها رو یادت میاره صبر صبر صبر

پس زیاد خوشحال نشو  الان !

.........................................................................................

نرنجم از این که با دیگران خو کنی ،  تو با ما چه.کردی که با دیگران کنی

السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا

من خوب می‌دانم بدم اما دوباره آمدم


خاکیِ راه مشهدم پس سر به راهم یا رضا !

ALxTs

شکر شکر شکر هزار و هزاران مرتبه شکر ...

شکر که دوباره زائرت شدم... مهمان در خانه ات شدم ...

دوباره اقا طلبیدم رفتم و امام رضایی شدم و برگشتم

و خوشحال و خوشحال خوشحالم کرد ...

ممنونتم آقای مهربانی ...

 

این مسافرت واسم فرق داشت از هر نظر ،

ی مسافرت به شکل جدید با افراد جدید که تجربش رو نداشتم  ،

ی مسافرتی که واسه آینده ام تجربه خوبی بود

ولی نمیدونم اون شبی که تو شهرشون موندم تا صبح بشه واسم چند شب گذشت

اصلا نمیدونم چه جوری گذشت که گذشت ...

از اولین باری که رفتم شهرشون تا  چند وقت پیش چند سالی میگذره ..

ولی هنوز پل ورودی شهرشون هنوزم همون جوری مونده

معلومه خودشون هم با خودشون صادق و رو راس نیستند ...

 معلوم میشه مسئولین شهرشونم مثل ساکنین شهرشون دروغ گفتن و موندن پای حرفاشون رو خوب بلدن ...

به خودم قول دادم تا جایی ممکن پا مو شهرشون ( شهر نامرد ها ) نذارم

 

بازم مثل هر دفعه ای که میرم مشهدالرضا واسه خانواده ام واسه فامیل ها واسه کسایی که حق دارن گردنم، تک به تک نماز خوندم ....

ولی دیگه واسش نماز نخوندم ....

ی جور هایی سپردمش به امام رضا ... به خود خودش ...

حرفام بهش زدم ... گریه هام رو با خودش تقسیم کردم ...

یا امام رضا ....

...........................................................................

نگران رفتنت نباش ! همین که دیگر جایت در دعا هاییم خالیست ...

برایت کافیست .....

ی سالی تولدم از یادش رفت . امسال خودم ....

 

اونم مثل من 300 کیلو متر به خاطر نیم ساعت دیدنت پا میشه بیاد به دیدنت ؟!!

هی روزگار  یادته واسه این که تولدش رو بهش تبریک بگم

واسه این که بهش ی چیز هایی رو ثابت کنم

همه خطر ها رو به جون خریدم و رفتم و برگشتم

ولی لیاقتش رو نداشت ....

هوزم که هنوزه قیافش رو تو دور اون میز تو زیر زمین مثلا کافی شاپ یادمه !

ی بغض پر از احساسات ی چشم پر از عشق و...

هی روزگار یادته بهش میگفتم :  تو من رو از رو احساسات دوس داری ؟ ولی باور نمیکرد ....

تو چهار سال گذشته هر سال موقعه تولدش ی جوری پیشش بودم

هر سال ی جوری ....

ولی حیف .... حیف .... حیف ....

روزگار میدونی کجاش جالبه؟

آخرش به روی آدم میگم :    مگه من گفته بودم بیای ؟!

کسی نیس  بهش بگه آخه تو که .... هیچی ولش کن

هر کسی ی لیاقتی داره نباید از حدش بزرگش میکردم ی جوری بزرگ شد که خود من رو هم ندید !

روزگار تو یادت باشه ولی :

میتونستم بهش خیلی راحت تر از اونی که فکرش رو بکنی بهش نامردی کنم

جوری نامردی کنم که ..... نکردم چون اهل نامردی نیستم

ولی بد جور نامردی دیدم

 123.jpg

قبوله که هر کس خدایی داره خدای من اما قدیمی تره
خدای تو مثل خودت بی وفاست خدای من اما صمیمی تره
خدای تو تردید و ترسه ولی خدایی که دارم پر از باوره
خدایی که مثل کس دیگه نیست مثل بنده هاش اول و آخره

.........................................................................................................

هوای اسمون هم این روز ها مثل حال من بارونیه .

این سرفه ها من رو خفه میکنه اخر سر ....

بی سنگ صبورست دل تنگ صبورم ....

 

شده یک شب تا سحر بیدار باشی مثل من
دلخوش یک سایه ی دیوار باشی مثل من


نخ به نخ سیگار و هی پکهای سنگین پشت هم
همدم چند پاکت سیگار باشی مثل من


نم نم باران که نه بدتر از آن باریده ام
مثل باران شدید رگبار باشی مثل من


خیس دلتنگی شدی در نیمه شبهای خیال
خانه ی ویرانه از آوار باشی مثل من


خاطراتت را نمک پاشیده ای در خوابها
یا صدای خسته ی گیتار باشی مثل من


منتظر بودی که مرگ آید سراغت زود زود
بر اجل هم طالب دیدار باشی مثل من


بر تن تو یادگاری آشنا زخمی زده
از جفای آشنا بیمار باشی مثل من


جنس دل سنگی نبود سنگ صبورم خوانده اند
روز و شبها شکل یک پرگار باشی مثل من

 

Npq8Q

 

من یه ﻋﺬﺭ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺑه خوﺩم ﺑﺪﻫﮑﺎﺭﻢ...
ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺭﺍﺣﺖ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ کردم...
ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑردم ﻫﻤﻪ ﻣﺜﻞ ﺧﻮﺩم صاف و صادقند...
ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﻌﺘﻘﺪ بودﻢ همیشه باید مهربون بود نه سنگدل ...
ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻤﻮﻡ ﺍﻭﻥ ﻭﻗﺘﺎﯾﯽ ﮐﻪ به قیمت شعورم ﺧﻄﺎﯼ ﻃﺮﻓم ﺭﻭ ﻣﯽ ﺩﯾﺪﻢ ﻭ ﻣﯽ ﻓﻬﻤﯿﺪم ﻭﻟﯽ ﺑﻪ ﺭﻭﺵ ﻧﻤﯽ ﺁﻭﺭﺩﻢ...
برای جریحه دار شدن احساساتم ...
برای اینکه بدجوری از خودم گذشتم تا دیگران رو داشته باشم ...
برای تموم حرف هایی که باید میزدم و نزدم...
برای تمام کارهایی که علیرغم میل باطنی ، فقط به صرف شاد کردن دل دیگران انجام دادم ...
ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻤﻮﻡ " ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺁﺧﺮﻡ ﺑﻮﺩ "ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﻮﺩمﻣﯿﮕﻔﺘﻢ ﻭ ﺑﻌﺪ ﯾﻪ ﻣﺪﺗﯽ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﯿﮑﺮﺩﻢ...
آﺭﻩ ﯾﻪ ﻋﺬﺭ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺑﺨﻮﺩم بدﻫﮑﺎﺭﻢ !...
.
.
.
ﻣﻨﻮ ﺑﺒﺨﺶ " ﻣﻦ

 

نگو بار گران بودیم و رفتیم

نگو نا مهربان بودیم و رفتیم

بگو با دیگری بودیم و رفیتم ...

گور پدر همه دوست داشتن ها

گور پدر عشق

گور پدر مهربونی کردن

گور پدر احساس

گور پدر همه آدم هایی که ظرفیت بزرگ شدن رو نداشتند

گور پدر خاطرات

گور پدر اونی که ندونست عمرم رو به پاش گذاشتم

گور پدر اونی که رفت

گور پدر لحظه هایی که منتظرش بودی

گور پدر خوب بودن

گور پدر عوض شدن و عوضی شدن

 

 

راستی اون موقعی که اسمش رو تو گوشیت سیو میکردی ( همسرم )

گوشیت ارور نداد این اسم قبلا سیو شده لطفا وفادار بمانید ......!!!!؟؟؟؟

............................................................................................

دنیا دار مکافات است .....

خدایا آماده ام واسه آغوشت ..... خستم از همه چی .... از آدم های سنگ دل .... از نامهربونی ......از دروغ .....از بی وفاییی ...... از اون هایی که راحت میتونن چهره عوض کنند ....از اون هایی که عاشق و احساس آدم رو بازی میگیرن و میرن با یکی دیگه ...........از از از از و ....

آغوشت رو وا کن بیام ، نفس کشیدن که زنده موندن نیس ...

من صبر نکردم که به این روز بیفتم .....

زندگی از دروغ تا سوگند
خسته از زیر و روی رو در رو
زیر صورت هزارها صورت
خسته از چهره های تو در تو

 

 

این منم مرد تا همین دیروز
مرد پابند آرزوهایت
مرد یک عمر کودکی کردن
لا به لای بلند موهایت
خاطرت هست روزگارم را
جایگاه مقدسی بودم
وزن یک عشق روی دوشم بود
من برای خودم کسی بودم
من برای خودم کسی هستم
دور و برخورده عشق هم کم نیست
آن که دل از تو برد هر کس هست
بند انگشت کوچکم هم نیست

 

 

گفته بودی ترک نخواهی خورد
دین و دل از کسی نخواهی برد
گفته بودی عروس فردایی
با جهانم کنار می آیی
گفته بودی دچار باید بود
مرد این روزگار باید بود
گفته بودی بهار در راه است
ماه باران سوار در راه است
گفته بودی ولی نشد انگار

گفته بودم نفاق می افتد
اتفاق ، اتفاق می افتد
گفته بودم شکست خواهم خورد
از تو هم ضربه شست خواهم خورد
گفته بودم در اوج ویرانی
از من و خانه رو بگردانی
هر چه بود و نبود خواهد مرد
مرد این قصه زود خواهد مرد

oYNH2

 

 

ﺧﺪﺍﯾـــــــــــــــﺎ ...
ﺩﻟﻢ ﺭﺍ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﻣﯿﺸﮑﻨﻨﺪ ، ﮐﻪ ﻫﺮﮔﺰ ﺭﺍﺿﯽ ﺑﻪ
ﺷﮑﺴﺘﻦ ﺩﻟﺸﺎﻥ ﻧﺒﻮﺩﻡ ...
ﺍﺯ ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﺖ ﻧﻤﯿﮕﺬﺭﻡ ، ﺍﺯ ﺩﻝ ﺳﻨﮕﺸﺎﻥ ...
ﺍﺯ ﺟﻨﺒﻪ ﻧﺪﺍﺷﺘﻨﺸﺎﻥ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺧﻮﺑﯽ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ
ﺩﻟﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺯﺩ ...
ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻡ ﻫﻢ ﻧﻤﯿﮕﺬﺭﻡ ....
ﺣﻖ ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﻮﺩﻥ ﻭ ﺍﺣﺴﺎﺱ
ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻧﺒﻮﺩ ...
ﺣﻖ ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻧﺒﻮﺩ ...
ﺧﺪﺍﯾﺎ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﺖ ﺑﺪ ﻧﺒﻮﺩﻡ ...
ﺍﻣﺎ ﺑﺪ ﮐﺮﺩﻥ…
ﺁﻥ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻭﺍﮔﺬﺍﺭ ﻣﯿﮑﻨﻢ ...

 

........................................................................................................

 

یک جاهایی هست که آدم دست به خود کشی میزنه

نه این که تیغ برداره رگش رو بزنه

نه!

قید احساسش رو میزنه ....

 

چه عالمی داره دنیای بی احساسی ......

من واست بدی نکردم اما بدترین ضربه رو خوردم.....

سعدی کجایی بیا شعرت را پس بگیر بنی ادم ابزار یک دیگرند...

 

واسش ی ابزار بودم و خبر نداشتم ...

ولی او که از علاقه من خبر داشت..

او که میدونستند چقدر ......

ولی رفت خیلی راحتم رفت بد جور خوردم کرد و رفت

جوری که نمیتونم خودم رو پیدا کنم دیگه ...

چقدر شب بیداری ؟ چقدر فشار به پدال ماشین ؟

منو شب و آهنگ و ماشین عجب روزهایی داریم با هم  ....

خیلی واسم بد کرد...

از ی جایی ضربه خودم که هیچ وقت فکرش رو نمیکردم این جوری باهام کنه ..

خدایا سپردم به خودت ...

دلم سراغش رو نگیر ... اون الان خوبه  بهتر از همیشه ...

الان با اون فکر میکنه که خوشبخت ترین فرد روی زمین هست ... یادته وقتی با تو بود میگفت من خیلی خوشحالم که خدا تو رو به من داده ؟

الان فکر میکنه خدا واسش قسمت کرده بذار فعلا خوش باشه .. شب دراز است و .....

یادمه آخرین حرفاش این بود که من دارم آینده نگری میکنم !!!

اینده نگری؟؟؟؟؟ خندم میگیره الان به حرفاش ...

اینده نگیری یعنی این که تو همان روز هایی که با منی  با یکی دیگه حرفات رو بزنی و قرار مدار ها رو بکنی و بری باهاش ازدواج کنی ؟

تو فقط به فکر خودت بودی و بس ...

اصلا تنوع پذیری واسه دختر ها عادی شده ...

من اون روز هایی که تنها بود تنهاش نذاشتم هیچ وقت حتی ی لحظه ...

ولی الان تو شهر خودم تنهای تنهام ...

این یعنی آخر خوبی کردن به ی نفر .....

دلم رو شکستند اونی شکست که فکر میکردم دنیامه

فهمیدم به دنیا و آدم هاش اعتمادی نیس .....

5uh0_3349345-03acb3dd676a3432a95d541bcf1f81a5-l.jpg

 

اون تونست من نتونستم ؛

اون برد من باختم ؛

اون رفت من موندم ؛

اون عروس شد من سیگاری شدم …

..........................................................................................................

حال روزهایی من اصلا خوب نیس نمیدونم چی میخواد سرم بیاد ...

نمی بخشمش خدا ...

خدایا قبولم کن بیام ....

 

هییییییی روزگارنامرد یوااااااااااااااااااش .....


زندگی به من آموخت که هیچ چیزی از هیچ کسی بعید نیس

    چه زیباست دل بستن و چه زیباتر عاشقانه دل بستن چه شیرین است زندگی و چه تلخ است این زندگی...
شیرینی های زندگی را می دزدند غافل از آنکه شاید آخرین امید دل شکسته ای باشد و چه خوب تلخی های زندگی موج موج ساحل دل آدمی را در می نوردند
چه سخت است سوار بر کشتی شکسته ای بودن در هجوم طوفانی غم ها و چه غمناک تر ،خاموشی کورسوی امید دلی در هجوم بی امان طوفان هاآدمی است دیگر ، در هجوم غم ها می شکند ، خم می شود و گاهی نیز باورش سخت است ولی تا هست زمین گیر می شود
آدمی است دیگر ، بغض می کند ، اشک می ریزد ، آرام می گیرد !!!چه بی رحمند خاطره ها ! بی رحم که نه ، آن ها را چه گناه؟! انگار زمانی که آدم را آفریدند او را با خاطره هایش عهد برادری بستند و چه خوب برادرانی هستند! برادری که در خوشی ها و ناخوشی هایش همواره به یاد ماست و ای کاش که عهدی نبود و اگر بود که ای کاش وفایی نبود...
لبخند تلخی بر لبانم نشست، که چرا ما را وفای به عهد نیست...ای کاش همچون خاطره ها ذره ای مشق وفاداری می کردیم ...
زندگی است دیگر، گاهی گمان نمی کنی و می شود ، گاهی نمی شود که نمی شود ، که نمی شود ...
زندگی است دیگرگاهی روی آب می شود راه رفت ! گاهی چو پا روی سنگ نهی دلت قرص نمی شود که نمی شود!
زندگی است دیگر ...خواهی گدای او شوی و او شاه تو نمی شود، محتاجی و او پناه تو نمی شود...دلگیرم از فاصله ها و نالانم از خاطره ها...
آدمی است دیگر، تنهاییش قصه ی تکراری زندگیست و زندگیش تکرار همین لحظه های تنهاییو چه تلخ است تنهایی...تلخی ها را شاید توان تحمل باشددوری ها را ، نرسیدن ها را نیز شاید توان تحمل کردولی ناراحتی کسی را که دلبسته ی او بودی، تا زنده ای، نمی شود، نمی شود که نمی شود...
فراموشی علاج زخم های کهنه است و چه نارفیق است این فراموشی که یادی از ما هم نمی کند...ولی من علاج زخم های کهنه ام را خواهم یافت، هرجا که باشد و چه با محبت خواهیم زیست ،
"من" و "فراموشی" ...

   

  دیدی آن را که تو خواندی به جهان یارترین سینه را ساختی از عشقش سرشارترین آنکه می گفت منم بهر تو غمخوارترین

چه دل آزارترین شد چه دل آزارترین

.................................................................

شعری بالا رو  این روز ها فقط میخونم

چه دل آزار ترین شد چه دل آزرترین ....  

اخ ای دل داغونم .....

هان ای دلم بر من بگو
لحظه ی دیدار نزدیک بود؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
باور ندارد این دلم
باور ندارد این دلم

من در پی لیلای خود،لیلای من با دیگری
مجنون او گشتم خدا
با من نکردا دلبری

هان ای دلم بر من بگو
لحظه ی دیدار نزدیک بود؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
باور ندارد این دلم
باور ندارد این دلم

هان ای دلم لیلای من  من را نخواست
گفتش برو مجنون من لیلا شدم با دیگری

لیلای من عهد و وفا بشکسته است
لیلای من رسم وفا بشکسته است

لیلای من دل را شکست و دور شد
لیلای من با دیگری محشور شد

هان ای دلم بر من بگو
لحظه ی دیدار نزدیک بود؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
باور ندارد این دلم
باور ندارد این دلم

لیلا جفا کردی ،با من چه ها کردی ؟!!!

مجنون تو دلبسته بود، از بی وفائی ها او خسته بود

لیلای من، مجنون تو آخر شکست
از عشق تو آخر گسست

لیلای من مجنون تو از عشق تو آخر گسست


آخر گسست
آخر گسست...

 

 

 

 

 

 

 

 

خیلی این حا رفتم شاید تکراری ترین پارک و خاطره ترین پارک .. صائب..

ولی نشده بود از یک شب تا سه شب تک و تنهایی واسه خودم بگردم با ی دنیا خاطره ...

نمیدونم چه جوری میخواد جواب دل شکسته و اشکام رو بده ...

اه ه ه ه ای دل دیوووونهههههه اون الان تو رو میخواد چیکار ...

الان با کادو  پاگشاش خوشه ...

دروغ چرا گاهی یادش میفتم و دلتنگ ....ولی یاد نامردی هاش داغونم میکنه

اون با یکی دیگه خوشه دلم .....

اخه چه جوری تونست خدایا ....!!!

خدایا خودت کمکم کن