عزیز

وقتی حتی پیشمی دلم برات تنگ میشه

عزیز

وقتی حتی پیشمی دلم برات تنگ میشه

بـه خـــودم قــول می دهــم کـه فـ ـ ـ ـرامـ ـ ـوشـ ـ ـت کـــنم


وقـــتی صـــبــح می شـــــود تــو را کـه نـه…

ولــــــی 

قـ ـ ـ ـ ـولم را فـــــــرامـــوش می کـــــــنم...!


میترسم ........


میترسم از آن که ...
روزی ، جایی
من و تو
خیلی دور از هم، شب و روز در آغوش یک غریبه ، بی قرار هم باشیم


این خط این نشان

دلت برای هیچ کس به اندازه من تنگ نخواهد شد

برای نگاه کردنم

برای بوسیدنم

برای خندیدنم

برای تمام لحظه هایی که آمدی و شعر من شدی

روزی که نیستم دلت

برای همه اینها تنگ خواهد شد.




 

وقـتـی حـس میکـنم

جآیــی در ایــن کرِه ی  خآڪـی

تــو نفس میکــشــی و مـن

از هــمآטּ نفـس هآیتـــ ،،، نفس میکشم !

تـو بــآش !!!

هـوآیتـــ ! بـویـتـ ! برآی زِنده ماندنم ڪـآفـــی است


از جنس کدام نور بودی ستاره من؟

که جسارت با تو بودن در من جنبید؟

و من چه عاشقانه به رویت لبخند زدم

…و تو چه مهربانانه لبخندم را پاسخ گفتی

و این شد…

عاشقانه ی آرام “من و تو

دلم میخواد وقتی بعد یه مدت که پیداش میشه
صاف توو چشماش نگاه کنم
بگم برو همون گوری که بودی
اما نمیشه هیچوقت نمیشه
تا نگام میکنه
دلم میخواد بغلش کنم و
به احمقانه ترین شکل دوباره میبخشمش.....!

بی حد و مرز دوستت دارم . . .

http://1.3.3.img98.net/out.php/i468565_dostat-daram.jpg



این بار مینویسمت…


” تو ” را میان اصطحکاک مداد و کاغذ


گیر خواهم انداخت


شاید اینگونه بشود تو را


” تجربه ” کرد…!!!


برای تویی که قلبت پـاک است…


برای تو می نویسم……..



برای تویی که تنهایی هایم پر از یاد توست…


برای تویی که قلبم منزلگه عـــشـــق توست…


برای تویی که احساسم از آن وجود نازنین توست…


برای تویی که تمام هستی ام در عشق تو غرق شد…


برای تویی که چشمانم همیشه به راه تو دوخته است…


برای تویی که مرا مجذوب قلب ناز و احساس پاک خود کردی…


برای تویی که وجودم را محو وجود نازنین خود کردی…


برای تویی که هر لحظه دوری ات برایم مثل یک قرن است …


برای تویی که سـکوتـت سخت ترین شکنجه من است….


برای تویی که قلبت پـاک است…


برای تویی که در عشق ، قـلبت چه بی باک است…


برای تویی که عـشقت معنای بودنم است…


برای تویی که عـشقت معنای بودنم است…


برای تویی که غمهایت معنای سوختنم است…


برای تویی که آرزوهایت آرزویم است……….



دوستت دارم تا ……..!


نه…!


دیگر برای دوست داشتن هایم تایی وجود ندارد



بی حد و مرز دوستت دارم . . .


وقتی خیالتــــــــــــ با مــــــــــــن استــــــــــــ....   

ترافیکــــــ ـــ ـــ قشنگتریـــــــن مکث عالـــــــــــم اســـــــــت...   ...

 خُـوب نـِگـاه کـטּ،مـی بـیـنـــے . . .؟؟
      لَـعـنَـتـے. . .! 
     ایـטּ ویـرانـکــَـده 
     آثـار بـاستـانـےْ نـیـسـت؛ . . .  
    "مَنــمــ". . .!!!   ...

مـَــن ..

طَعـــم شیرین یافتن را

در طَعم تلــخ از دَستــــ ـــ ـ دادن یافتــَـم

و در این میان

سَهم من تنهـــــا یک یادَتـــ ـــ ـ به خیر

ساده بود ..

ایستاده ام تنها

 ایستاده ام….

تنها….

پشت میله های خاطرات دیروزاین جا ….

انگشت هایم را می شمارم

یک.

دو..

سه…

ودست های تو در هم فرو رفته اند

تو ….

غزل را مشت مشت به حراج گذاشتی

که مهربانی ات را ثابت کنی

ولی….

ولی نفهمیدی که من

آن سوی خیابان

انتظارت را می کشم

تو بی وقفه فریاد کشیدی…

ومن ….

دیگر آزارت نمی دهم

زین پس….

قصه هایم را برای هیچ کس تعریف نمی کنم

مطمئن باش…

هنوز هم قافیه را به چشمان تو

می بازم.…

مطمئن باش!
اینهمه دیوار نساز

نیازی نیست

وقتی‌ نباشی‌

همهٔ دنیا برایم زندان است

اینهمه پل پشت سرت آوار نکن

وقتی‌ نباشی‌

همه پل ها هم که سر جایشان باشند

من مقصد و مقصودی ندارم

برای پیمودن و رسیدن

فرقی‌ نمیکند کنارم باشی‌

یا دور و دست نیافتنی

از پشت تمام این دیوار ها

و از پس تمام این پل ‌های ویران شده

من هنوز هم میتوانم

دست سایه‌ام را بگیرم

و با یادت قدم بزنم

هنوز هم میتوانم هوای تو را

در هر دم و باز دمم نفس بکشم

من وامانده در میان تمام این دیوارها

و از پس تمام این پل های ویران شده

هنوز و همیشه میتوانم

تو را دیونه وار دوست