عزیز

وقتی حتی پیشمی دلم برات تنگ میشه

عزیز

وقتی حتی پیشمی دلم برات تنگ میشه

فقط برام بخند

هیــــــس ...
اگه ماله منی ،
اجازتم دست منه ؛
همه چیزتم مال منه ،
پس چروک پیشونیتم مال منه ،
تنها جایی که بت اجازه میدم ناراحت شی ...
زیر تابوت منه
پس فقط برام بخند ...

برای دیگران

در ســه حالـت می تـونی برای "دیگران" مُـهم باشــی :
1 خوشگـل باشـی
2 پولدار یا مشـهور باشی
3 بـمــیــری !

مرحوم رضـا ژیـان

شکایت نکن

از دیگران شکایت نکن ، خودت را تغییر بده

چرا که که برای محافظت از پای خود

پوشیدن یک دمپایی آسان 

تر از فرش کردن کل زمین است...

گل صداقت


دویست و پنجاه سال پیش از میلاد در چین باستان شاهزاده ای تصمیم به
ازدواج گرفت. با مرد خردمندی مشورت کرد و تصمیم گرفت تمام دختران جوان
منطقه را دعوت کند تا دختری سزاوار را انتخاب کند. وقتی خدمتکار پیر قصر
ماجرا را شنید بشدت غمگین شد، چون دختر او مخفیانه عاشق شاهزاده بود،
دخترش گفت او هم به آن مهمانی خواهد رفت. مادر گفت: تو شانسی نداری، نه
ثروتمندی و نه خیلی زیبا. دختر جواب داد: می دانم هرگز مرا انتخاب نمی
کند، اما فرصتی است که دست کم یک بار او را از نزدیک ببینم. روز موعود
فرا رسید و شاهزاده به دختران گفت: به هر یک از شما دانه ای می دهم، کسی
که بتواند در عرض شش ماه زیباترین گل را برای من بیاورد.... ملکه آینده
چین می شود. دختر پیرزن هم دانه را گرفت و در گلدانی کاشت.

سه ماه گذشت و هیچ گلی سبز نشد، دختر با باغبانان بسیاری صحبت کرد و راه
گلکاری را به او آموختند، اما بی نتیجه بود، گلی نرویید. روز ملاقات فرا
رسید ، دختر با گلدان خالی اش منتظر ماند و دیگر دختران هر کدام گل بسیار
زیبایی به رنگها و شکلهای مختلف در گلدان های خود داشتند. لحظه موعود فرا
رسید. شاهزاده هر کدام از گلدان ها را با دقت بررسی کرد و در پایان اعلام
کرد دختر خدمتکار همسر آینده او خواهد بود.

همه اعتراض کردند که شاهزاده کسی را انتخاب کرده که در گلدانش هیچ گلی
سبز نشده است. شاهزاده توضیح داد: این دختر تنها کسی است که گلی را به
ثمر رسانده که او را سزاوار همسری امپراتور می کند: گل صداقت... همه دانه
هایی که به شما دادم عقیم بودند، امکان نداشت گلی از آنها سبز شود!!!

برگرفته از کتاب پائولو کوئلیو

یادمان باشد

یادمان باشد از امروز خطایی نکنیم           گر که در خویش شکستیم صدایی نکنیم

پر پروانه شکستن هنر انسان نیست         گر شکستیم زغفلت من و مایی نکنیم

یادمان باشد اگر شاخه گلی راچیدیم        وقت پرپر شدنش سازو نوایی نکنیم

یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند           طلب عشق ز هر بی سرو پایی نکنیم

یادمان باشد اگر حال خوشی دست بداد     جز برای فرجِ یار، دعایی نکنیم 

اسب

یه روز یه آقایی نشسته بود و  روزنامه
می خوند که زنش یهو ماهی تابه رو می کوبه سرش.
مرده میگه:برا چی این کارو کردی؟
زنش جواب میده به خاطر این زدمت که تو جیب شلوارت
یه تیکه کاغذ پیدا کردم که توش اسم جنى (یه دختر)
نوشته شده بود ... مرده میگه وقتی هفته پیش برای
تماشای مسابقه اسب دوانی رفته بودم اسبی که روش
شرط بندی کردم اسمش جنی بود.
زنش معذرت خواهی می کنه و میره به کارای خونه برسه.
سه روز بعدش مرد داشت تلویزین تماشا می کرد که
زنش این بار با یه قابلمه ی بزرگتر کوبید رو سر
مرده  که تقریبا بیهوش شد.
وقتی به خودش اومد پرسید این بار برا چی منو زدی
زنش جواب داد آخه اسبت زنگ زده بود

دلیل داد زدن!!!

استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می‌زنیم؟ چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند می‌کنند و سر هم داد می‌کشند؟
شاگردان فکرى کردند و یکى از آن‌ها گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست می‌دهیم.استاد پرسید: این که آرامشمان را از دست می‌دهیم درست است امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد می‌زنیم؟ آیا نمی‌توان با صداى ملایم صحبت کرد؟ چرا هنگامى که خشمگین هستیم داد می‌زنیم؟
,شاگردان هر کدام جواب‌هایى دادند امّا پاسخ‌هاى هیچکدام استاد را راضى نکرد.سرانجام او چنین توضیح داد: هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند، قلب‌هایشان از یکدیگر فاصله می‌گیرد. آن‌ها براى این که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند. هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آن‌ها باید صدایشان را بلندتر کنند.سپس استاد پرسید: هنگامى که دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى می‌افتد؟ آن‌ها سر هم داد نمی‌زنند بلکه خیلى به آرامى با هم صحبت می‌کنند. چرا؟ چون قلب‌هایشان خیلى به هم نزدیک است. فاصله قلب‌هاشان بسیار کم است
استاد ادامه داد: هنگامى که عشقشان به یکدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى می‌افتد؟ آن‌ها حتى حرف معمولى هم با هم نمی‌زنند و فقط در گوش هم نجوا می‌کنند و عشقشان باز هم به یکدیگر بیشتر می‌شود.سرانجام، حتى از نجوا کردن هم بی‌نیاز می‌شوند و فقط به یکدیگر نگاه می‌کنند. این هنگامى است که دیگر هیچ فاصله‌اى بین قلب‌هاى آن‌ها باقى نمانده باشد.

روانشناسی هدیه دادن انواع گل های مختلف!

در تمام کشورها برای اینکه عاشق و معشوق بتوانند احساسات خود را به یکدیگر منتقل کنند از راههای زیادی استفاده می کنند با صحبت کردن ، نامه نوشتن ، نگاه کردن .... اما معمولترین روش استفاده از گل است .خود واژه ی گل سمبل عاشقی می باشد .

اما بد نیست با نشانه های تمام گل ها قدری آشنا بشویدتا اگر موقعی خواستید احساس خود را به عاشق یا معشوق خود عرضه کنید بدانید تا چه گلی را هدیه کنید یا گلی را که هدیه گرفته اید چه معنا و مفهومی دارد:

ادامه مطلب ...


سه چیز در زندگی پایدار نیستند


رویاها

موفقیت ها


شانس

 


سه چیز در زندگی قابل برگشت نیستند

 

 
زمان  

گفتار

 
موقعیت

 

سه چیز در زندگی انسان را خراب می کنند

 
الکل

 
غرور  

عصبانیت

 

سه چیز انسانها را می سازند

 

کار سخت

 
صمیمیت  

تعهد

 


سه چیز در زندگی بسیار ارزشمند هستند  


عشق  

اعتماد به نفس  

دوستان

 

 


سه چیز در زندگی که هرگز نباید از بین بروند

 


آرامش

  

امید  


صداقت

 


 

و چه زیبا این سه چیز مهم در زندگی از دیدگاه دکتر

 

علی شریعتی بیان شده

 


به سه چیز هرگز تکیه نکن

 

 
غرور

 
دروغ

 
عشق

 

انسان با غرور می تازد

 

با دروغ می بازد

 


و با عشق می میرد

 

 


خوشبختی زندگی ما بر سه اصل است

 


تجربه از دیروز 
 


استفاده از امروز

 
امید به فردا

 


تباهی زندگی ما نیز بر سه اصل است

 


حسرت دیروز  

اتلاف امروز


ترس از فردا

زندگی زیباست ...


زندگی زیباست ...
و هر روزش آغازی دوباره
برای استفاده از فرصت ها و جبران گذشته

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

ادامه مطلب ...

عشق

وقتی قلب عریان کسی را ندیدی بدن عریان خودت را نشان نده هیچ وقت چشمانت را برای کسی که معنی نگاهت را نمی فهمد گریان مکن قلبت را خالی نگاه دار اگر هم روزی خواستی کسی را در قلبت جای دهی سعی کن که فقط یک نفر باشد و به او بگو که تو را بیشتر از خودم و کمتر از خدا دوست دارم زیرا که به خدا اعتقاد دارم و به تو نیاز **چارلی چاپلین

خداااااااااااااا


 

در آخرین لحظات سوار اتوبوس شد. روی اولین صندلی نشست. از کلاس های ظهر متنفر بود اما حداقل این حسن را داشت که مسیر خلوت بود. اتوبوس که راه افتاد نفسی تازه کرد و به دور و برش نگاه کرد.  روی صندلی جلویی نشسته بود ��ه فقط می توانست نیمرخش را ببیند که داشت از پنجره بیرون را نگاه می کرد: به پس کله پسر خیره شد و خیال پردازی را مثل همیشه شروع کرد

چه پسر جذابی! حتی از نیمرخ هم معلومه. اون موهای مرتب شونه شده... اون فک استخونی . سه تیغه هم که کرده... حتما ادوکلن خوشبویی هم زده . چقدر عینک آفتابی بهش می آد... یعنی داره به چی فکر می کنه؟  آدم که اینقدر سمج به بیرون خیره نمیشه!لابد داره به دو��ت دخترش فکر می کنه!... آره. حتما همین طوره.مطمئنم دوست دخترش هم مثل خودش جذابه.  باید به هم بیان (کمی احساس حسادت)... می دونم پسر یه پولداره که یه «ب ام و» آلبالویی داره و صدای نوارشو بلند می کنه...  با دوستش قرار می ذاره که با هم برن شام بیرون. کلی با هم می خندن و از زندگی و جوونیشون لذت می برن... می رن پارتی... کافی شاپ... اسکی... چقدر خوشبخته! یعنی خودش می دونه؟ می دونه که باید قدر زندگیشو بدونه؟...

دلش برای خودش سوخت.احساس کرد چقدر تنهاست و چقدر بدشانس است و چقدر زندگی به او بدهکار است. احساس بدبختی کرد. !کاش پسر زودتر پیاده می شد

ایستگاه بعد که اتوبوس نگه داشت، پسر از جایش بلند شد.  مشتاقانه نگاهش کرد، قد بلند و خوش تیپ بود.

 با گام های نااستوار به سمت در اتوبوس رفت. مکثی کرد و چیزی را که در دست داشت باز کرد... یک، دو، سه و چهار لوله ی استوانه ای باریک به هم پیوستند و یک عصای سفید رنگ را تشکیل دادند.

Asa.jpg

.دیگر هرگز عینک آفتابی را با عینک سیاه اشتباه نکرد

نتیجه اخلاقی: به خاطر چیزهایی که داری خدا را شکر کن

زلال که باشی آسمان در تو پیداســــــــــــــــــــــت!!!

پرسیدم...

  چطور ، بهتر زندگی کنم ؟

 با کمی مکث جواب داد :

  گذشته ات را بدون هیچ تأسفی بپذیر ،

با اعتماد ، زمان حالت را بگذران ،

و بدون ترس برای آینده آماده شو .

ایمان را نگهدار و ترس را به گوشه ای انداز .

شک هایت را باور نکن ،

وهیچگاه به باورهایت شک نکن .

زندگی شگفت انگیز است ، در صورتیکه بدانی چطور زندگی کنی .

  پرسیدم ،

آخر .... ،

 و او بدون اینکه متوجه سؤالم شود ، ادامه داد :

مهم این نیست که قشنگ باشی ... ،

قشنگ این است که مهم باشی ! حتی برای یک نفر .

کوچک باش و عاشق ... که عشق ، خود میداند آئین بزرگ کردنت را ..

بگذارعشق خاصیت تو باشد ، نه رابطه خاص تو با کسی .

موفقیت پیش رفتن است نه به نقطه ی پایان رسیدن ..

 

داشتم به سخنانش فکر میکردم که نفسی تازه کرد وادامه داد ...

هر روز صبح در آفریقا ، آهویی از خواب بیدار میشود و برای زندگی کردن و امرار معاش در صحرا میچراید ،

آهو میداند که باید از شیر سریعتر بدود ، در غیر اینصورت طعمه شیر خواهد شد ،

شیر نیز برای زندگی و امرار معاش در صحرا میگردد ، که میداند باید از آهو سریعتر بدود ، تا گرسنه نماند ..

مهم این نیست که تو شیر باشی یا آهو ... ،

مهم اینست که با طلوع آفتاب از خواب بر خیزی و برای زندگیت ، با تمام توان و با تمام وجود شروع به دویدن کنی ..

 
به خوبی پرسشم را پاسخ گفته بود ولی میخواستم باز هم ادامه دهد و باز هم به .... ،

که چین از چروک پیشانیش باز

دوست‌داشتن کسی که لایق دوست‌داشتن

نیست، اسراف محبت است.

 

 

 

برای اداره کردن خودت از عقلت استفاده

کن و برای اداره کردن دیگران از قلبت.

 

 

 

در زندگی افرادی هستند که مثل قطار

شهربازی هستند، از بودن با آنها لذت

می‌بری ولی با آنها به جایی نمی‌رسی.

 

 

 

 

همیشه از خوبی‌های آدم‌ها برای خودت

دیوار بساز. پس هر وقت در حق تو

بدی کردند ، فقط یک آجر از دیوار

بردار ! بی‌انصافیست اگر دیوار خراب

کنی

 

 


از خدا میخواهم آنچه را که شایسته توست به تو هدیه بدهد، نه آنچه را که آرزو داری، زیرا گاهی

آرزوهای تو کوچک است و شایستگی تو بسیار 

 


هیچ وقت از مشکلات زندگی ناراحت نشو، کارگردان همیشه سخت ترین نقش ها را به بهترین بازیگر

می دهد. 
 


خداوند اگر آرزویی در تو قرار داده، بدان

توانایی آن را در تو دیده است! 
 

 


باران رحمت خدا همیشه می بارد، تقصیر

ماست که کاسه هایمان را بر عکس گرفته ایم

داستان بسیار ساده و آموزنده ” مداد ”

مداد رنگی

پسرک پدربزرگش را تماشا کرد که نامه ای می نوشت.

بالاخره پرسید :  ماجرای کارهای خودمان را می نویسید ؟ درباره ی من می نویسید ؟

پدربزرگش از نوشتن دست کشید و لبخند زنان به نوه اش گفت: درسته درباره ی تو می نویسم اما مهم تر از نوشته هایم مدادی است که با آن می نویسم . می خواهم وقتی بزرگ شدی مانند این مداد شوی .

پسرک با تعجب به مداد نگاه کرد و چیز خاصی در آن ندید .

- اما این هم مثل بقیه مدادهایی است که دیده ام .

 بستگی داره چطور به آن نگاه کنی .

در این مداد ۵ خاصیت است که اگر به دستشان بیاوری ، تا آخر عمرت با آرامش زندگی می کنی .

ادامه مطلب ...

چند عکس و جملاتی زیبا از دکتر شریعتی


"خدایا چگونه زندگی کردن را به من بیاموز چگونه مردن را خود خواهم آموخت - دکتر شریعتی"

ادامه مطلب ...

یادمان باشد که ...

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

یادمان باشد که : او که زیر سایه ی دیگری راه می رود، خودش سایه ای ندارد.
یادمان باشد که :
هر روز باید تمرین کرد دل کندن از زندگی را.
یادمان باشد که :
زخم نیست آنچه درد می آورد، عفونت است.

ادامه مطلب ...