عزیز

وقتی حتی پیشمی دلم برات تنگ میشه

عزیز

وقتی حتی پیشمی دلم برات تنگ میشه

اشتباه آقایون نسبت به خانم ها

یه خانمی با ماشین خودش تو جاده داشت رانندگی میکرد

 

ادامه مطلب ...

 

 

 

حیف روزایی که بی تو به سر شد٬ حیف شبایی که بی من سحر شد

تو بی من تنها من از تو تنهاتر٬ حیف این عمری که تنها هدر شد

من سردم٬ تو سردی٬ دل نیمه جونه٬ میسوزه و میسازه درب و داغونه

می لرزه حتی با چیک چیک اشکام٬ مثل گنجشکی که زیر بارونه

لبهامون لبخند عشقو کم داره٬ دلگیرن روزامون لحظه غم باره

دستاتو نذرم کن خیلی محتاجم٬ پاییزم می ریزم رو به تاراجم

من ابرم تو بارون این قصه خیسه٬ خورشیدو برگردون اینجا قدیسه

اعجاز بارونو باور کن وقتی٬ می خواد احساسو از نو بنویسه

من ابرم تو بارون این لحظه نابه٬ این لحظه مخصوص ماه و مهتابه

بیدارم یا اینکه می بینم خوابه٬ کی نیلوفر سهم قلب مردابه

اینجا قلب آدمها بی فانوسه٬ رویاشون رویا نیست عینه کابوسه

اینجا چشمامون تو گریه می پوسه٬ من جایی می خوام با تو قد بوسه

ما دستامون با هم دنیا می سازه٬ بی سقف و بی دیوار و بی دروازه

ما با هم هستیم و با هم می میریم٬ بپر با من بپر وقت پروازه


 

بی تو اما عشق بی معناست٬ می دانی؟

دستهایم تا ابد تنهاست٬ می دانی؟

آسمانت را مگیر از من٬ که بعد از تو

زیستن یک لحظه هم بی جاست٬ می دانی؟

هر چه می خواهیم٬ آری٬ از همین امروز

از همین امروز مال ماست٬ می دانی؟

گرچه من یک عمر٬ همزاد عطش بودم

روح تو٬ همسایه دریاست٬ می دانی؟

دوستت دارم... همین! یک راز پنهانی

از نگاه ساکتم پیداست٬ می دانی؟؟؟

عشق من! بی هیچ تردیدی بمان با من

عشق یک مفهوم بی «اما»ست٬ می دانی؟؟؟؟

شک..

373942_6724[1].jpg

دراین بازار نامردی به دنبال چه می گردی؟

نمی یابی نشانی هرگز از عشق و جوانمردی..

برو بگذر از این بازار از این مستی و طنازی ..

اگرچون کوه هم باشی دراین دنیا تو می بازی..

 کاش هرگز در محبت شک نبود..

  تک سوار مهربانی تک نبود..

کاش بر لوحی که برجان دل است ..

  واژه ی تلخ خیانت حک نبود..

                                                  کاش!!!

خدایا بیم از آن دارم، مبادا رهگذاری را بیازارم


نه از افسانه می ترسم، نه از شیطان


نه جنگی با کسی دارم، نه کس با من


نه از کفر و نه از ایمان


نه از دوزخ، نه از حرمان


نه از فردا، نه از مردن


نه از پیمانه می خوردن


خدا را می شناسم از شما بهتر


شما را از خدا بهتر


خدا را می شناسم من


خدایا بیم از آن دارم


مبادا رهگذاری را بیازارم

ومن تنها ترین نیلوفر رو به گلستانم...

بعد دیدار تو

تو مثل راز پاییزی ومن رنگ زمستانم

چگونه دل اسیرت شد قسم به شب نمی دانم

تو مثل شمعدانی ها پراز رازی و زیبایی

ومن در پیش چشمان تو مشتی خاک گلدانم

تو دریایی ترینی ، آبی وآرام وبی پایان

ومن موج گرفتاری اسیر دست طوفانم

تو مثل آسمانی مهربان وآبی وشفاف

ومن درآرزوی قطره های پاک بارانم

نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته

به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم

تو دنیای منی بی انتها وساکت وسر شار

ومن تنها دراین دنیای دوراز غصه مهمانم

تو مثل مرز احساسی قشنگ و دور ونامعلوم

ومن درحسرت دیدار چشمت رو به پایانم

تو مثل مرهمی بر بال بی جان کبوتر ها

ومن هم یک کبوتر تشنه  باران درمانم

بمان امشب کنار لحظه های بی قرار من

ببین با تو چه روئیایی ست رنگ شوق چشمانم

شبی یک شاخه نیلوفر به دست آبیت دادم

هنوز ازعطر دستانت پراز شوق است دستانم

تو فکر خواب گل هایی که یک شب باد ویران کرد

ومن خواب ترا می بینم ولبخند پنهانم

تو مثل لحظه ای هستی که باران تازه می گیرد

ومن مرغی که ازعشقت فقط بی تاب وحیرانم

تو می آیی ومن گل می دهم درسایه چشمت

وبعد ازتو منم با غصه های قلب سوزانم

تو مثل چشمه اشکی که از یک ابر می بارد

ومن تنها ترین نیلوفر رو به گلستانم

شبست ونغمه مهتاب ومرغان سفر کرده

وشاید یک مه کمرنگ ازشعری که می خوانم

تمام آرزوهایم زمانی سبز می گردد

که تو یک شب بگویی ، دوستم داری تو ، می دانم

غروب آخرشعرم پراز آرامش دریاست

ومن امشب قسم خوردم تو را هرگز نرنجانم

به جان هرچه عاشق توی این دنیای پرغوغاست

قدم بگذار روی کوچه های قلب ویرانم

بدون تو شبی تنها وبی فانوس خواهم مرد

دعا کن بعد دیدار تو باشد وقت پایانم

دلم تورو میخواد...

 

دلم کسی را می خواهد که دوستم داشته باشد ...

 

شانه هایش را برای گریستن و سینه اش را برای نهاندن سرم و چشمانش را برای خالی

 

نمودن غم هایم می خواهم دلم کسی را می خواهد که مرا با هر آنچه هستم

دوست بدارد .

 

با تمام خوبی ها و بدیهایم  با تمام مهربانی ها و نامهربانی هایم  دلم کسی را

 

می خواهد که آفتاب مهر را به قلب خسته ام هدیه دهد  کسی چون تو ...!

                                                 

 

خیلی سخته که بغض داشته باشی ، اما نخوای کسی بفهمه ... خیلی

 سخته که عزیزترین کست ازت بخواد فراموشش کنی ... خیلی

 سخته که سالگرد آشنایی با عشقت رو بدون حضور خودش جشن

 بگیری ... خیلی سخته که روز تولدت ، همه بهت تبریک بگن ، جز

 اونی که فکر می کنی به خاطرش زنده ای ... خیلی سخته که

غرورت رو به خاطر یه نفر بشکنی ، بعد بفهمی دوست نداره ...

خیلی سخته که همه چیزت رو به خاطر یه نفر از دست بدی ، اما اون

 بگه : دیگه نمی خوامت

شبی پرسیدمش با بی قراری به غیر من کسی را

 دوست داری به چشمش اشک شد از شرم ساری

 میان گریه هایش گفت آری

 

منتظر نباش

منتظر نباش  
که شبی بشنوی  
از این دلبستگی های ساده ، دل بریده ام
که عزیز  بارانی ام را  
در جاده ای جا گذاشتم یا در آسمان ،  
به ستاره ی دیگری سلام کردم .
توقعی از تو ندارم ، اگر دوست نداری  
درهمان دامنه ی دور دریا بمان ، هر جور تو راحتی ... 
باران زده ی من ، 
همین سوسوی تو از آن سوی پرده ی دوری  
برای روشن کردن اتاق تنهائیم کافیست        . 
من که این جا کاری نمی کنم ، فقط  
گهگاهان دوست داشتنت را در دفترم حک می کنم ... 
همین ، این کار هم که نور نمی خواهد . 
می دانم که به حرفهایم می خندی
حالا هنوز هم وقتی به تو فکر می کنم  
باران می بارد.

 عکس های
 عاشقانه و رمانتیک  iranax.ir

               

هیچگاه نتوانستم حرف دلم را دردم را برایت بازگو کنم فقط به این دلیل که لحظه با تو بودن برایم با ارزش تر از این بود که با گریه بخواهم قلب نازنینت رو برنجونم من هیچگاه در ذهنم هم تصور اینکه بخواهم ناراحت ببینمت را نداشتم همیشه می گفتم زیباترین زندگی را با او خواهم داشت زیباترین لحظه ها را درکنار هم به نظاره خواهیم نشست من آرزو داشتم ولی اون روز که خدا واسه هرکی یه فرشته گذاشت که سرنوشت هر کسی رو بنویسن فرشته اقبال من بی سواد بود وخطی به بلندای عمق غم برایم حک کردو پر زدو به خدا گفت برایش غم نوشتم.....

دیشب خون واشک گریه کردم

دیشب خون واشک گریه کردم

اگه کم کم وبدون خداحافظی می رفتی دردی  نبود
اگه دعوا می کردم و می رفتی دردی نبود
اگه نازتو نمی خریدم و می رفتی دردی نبود
اگه بدی می کردم و می رفتی دردی نبود
اگه به آینده امیدوارم نمی کردی و می رفتی دردی نبود
اگه برام خاطره نمی ذاشتی و میرفتی دردی نبود
اگه با هم خوب نبودیم و می رفتی دردی نبود
اگه درکت نمی کردم و می رفتی دردی نبود
اگه هم راز من نمی شدی و می رفتی دردی نبود
اگه سنگ صبورم نبودی و می رفتی دردی نبود
اگه می مردم و می رفتی دردی نبود
امروز با رفتن تو نه یک درد که تمام دردهای عالم به من هجمه آورده اند

به من رحم کن و برگرد

نامرد

خیلی نامردی دنیا ....

خیلی نامردی....

تو ازم بهترین ها رو میگیری ....

مگه من با تو چه کردم....

مگه من از تو چی خواستم....

مگه  تو جز اشک برام چی داشتی....

مگه من جزغصه چی داشتم....

اگه دل خوشیت همینه باشه من صبر میکنم

و لی یادت باشه .. یه روز روتو کم می کنم

من اینو قول دادم و پاش وا میستم

.

.

من و تو ....

PPP0006811_P.JPG 

دیگران می گویند

من و تو ... ما شده ایم

ما ، رها از دل خویش

تازه تنها شده ایم

مردم شهر چنان می نگرند

که من و تو گویی

عشقی از جنس محبت

در خود اندوخته ایم

من و تو

اما تلخ

چشم بر سختی ِ فاصله ها دوخته ایم

گویی آوازه ی عشق من و تو

در جهان پیچیده

گوئیا خوشتر از آواز دو مرغ دل ما

هیچکسی در این جهان نشنیده

گویی عطر خوش دلباختگی

آنکه آنان در هوای عشق ما می جویند

خوشتر از بوی خوش باران است

گوئیا قصه ی عشق من و تو

مشق عشق همه دلداران است

من و تو

اما تلخ

می گریزیم زِ تنهاییِ خویش

هر دو تن می خواهیم

خو بگیریم به محبوب دل خویش

من و تو

اما شاد

با حضور نعمت ِ

زیستن با دل و عشق

می مانیم

می توان زیبا زیست

من و تو

دیده ی روی دل خود

به جهان می بندیم


من نه آن قدر عزیزم که از یاد نروم  

نه آن قدر خوبم که کنارت بمانم 

نه شانه های من برای کسی مهربان است 

نه محبتی دارم که هدیه ات بدهم 

پس برو ...

            تا فراموشــم کنــی ! 

 

عشق

وقتی قلب عریان کسی را ندیدی بدن عریان خودت را نشان نده هیچ وقت چشمانت را برای کسی که معنی نگاهت را نمی فهمد گریان مکن قلبت را خالی نگاه دار اگر هم روزی خواستی کسی را در قلبت جای دهی سعی کن که فقط یک نفر باشد و به او بگو که تو را بیشتر از خودم و کمتر از خدا دوست دارم زیرا که به خدا اعتقاد دارم و به تو نیاز **چارلی چاپلین

حال من دست خودم نیست ، دیگه آروم نمی گیرم
دلم از کسی‌ گرفته که می‌خوام براش بمیرم

باز سرنوشت و انتهای آشنایی
باز لحظه‌ های غم‌ انگیز جدایی

باز لحظه‌ های ناگزیر دل‌ بریدن
بازم اول راه و حس تلخ نرسیدن

پای دنیای تو موندم ، مثل عاشق های عالم
تا منو ببخشی آخر ، تا دلت بسوزه کم کم

مثل آینه رو به رومه ، حس با تو بودن من
دارم از دست تو میرم ، عاشقی کن ، منو نشکن

باز سرنوشت و انتهای آشنایی
باز لحظه‌ های غم‌ انگیز جدایی

باز لحظه‌ های ناگزیر دل‌ بریدن
بازم اول راه و حس تلخ نرسیدن
 

 

 

تورو از خاطرم برده تب تلخ فراموشی
دارم خو می کنم با این فراموشی و خاموشی

چرا چشم دلم کوره عصای رفتنم سسته
کدوم موج پریشونی تو رو از ذهن من شسته

خدایا فاصله ات تا من خودت گفتی که کوتاهه
از اینجا که من ایستادم چه قد تا آسمون راهه

من از تکرار بیزارم از این لبخند پژمرده
از این احساس یاسی که تو رو از خاطرم برده

به تاریکی گرفتارم شبم گم کرده مهتابُ
بگیر از چشمای کورم عذاب کهنه ی خوابُ

چرا گریه ام نمی گیره مگه قلب من از سنگه
خدایا من کجا میرم کجای جاده دلتنگه

میخام عاشق بشم اما تب دنیا نمی زاره
سر راه بهشت من درخت سیب می کاره