عزیز

وقتی حتی پیشمی دلم برات تنگ میشه

عزیز

وقتی حتی پیشمی دلم برات تنگ میشه

               

هیچگاه نتوانستم حرف دلم را دردم را برایت بازگو کنم فقط به این دلیل که لحظه با تو بودن برایم با ارزش تر از این بود که با گریه بخواهم قلب نازنینت رو برنجونم من هیچگاه در ذهنم هم تصور اینکه بخواهم ناراحت ببینمت را نداشتم همیشه می گفتم زیباترین زندگی را با او خواهم داشت زیباترین لحظه ها را درکنار هم به نظاره خواهیم نشست من آرزو داشتم ولی اون روز که خدا واسه هرکی یه فرشته گذاشت که سرنوشت هر کسی رو بنویسن فرشته اقبال من بی سواد بود وخطی به بلندای عمق غم برایم حک کردو پر زدو به خدا گفت برایش غم نوشتم.....

نظرات 2 + ارسال نظر
علی دوشنبه 10 آبان 1389 ساعت 10:15 ب.ظ

ایشالا هیچ وقت غم تو زندگیت نباشه:)

اگر آواز می خوانم ،

اگر اندوه از چشمان من پیداست ،

اگر راه گلویم را گرفته بغض پنهانی ،

اگر دریا نه یک رودم به سمت خود پریشانی ،

اگر باران ندارم ابر بی بارم ،

اگر دیوانه ام مستم فقط یک آروز دارم

بدانی : دوستت دارم

عزیز جان احیانا حس نمی کنید دیگ به دیگ میگه ته دیگ
من که همیشه بهت سر میزنم
این شمایید که سایتون سنگین شده

مرده ام در کوچه های بی کسی

قبرم را نمی سازد کسی

سوختم خاکسترم را باد برد

بهترین یارم مرا از یاد برد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد