عزیز

وقتی حتی پیشمی دلم برات تنگ میشه

عزیز

وقتی حتی پیشمی دلم برات تنگ میشه

نغمه های بارانی

الا یا حضرت باران

دلم گرفته است

آتش شده ام یک پارچه

بی قراری به جانم زده    ساقه های نورس امیدم سوخته است

شرجی هجوم می آورد به دستگیره ها

در را که باز می کنی

موجی از خاک حمله می کنند به داخل

تنها مانده ام

سردم است میان این همه گرما

تو نیستی

که حرارت نوازشت را بررگ های یخ زده دستم بکشی

اشک در شیارهای صورتم خشکیده است

فقط چند قطره نم نم کافی است   فقط چند قطره

تا شاداب خویش را بیابم دوباره

 

الا یا حضرت باران

تابستانی به این درجه

عمق نیازمان به تورا معلوم کرده است

بی آب نمی توان زیست    بی باران

پشت کوه

لابه لای ابرها

هرکجا هستی

دریاب

قحطی مرگ می اورد

و تویی که مایه حیات خواهی شد

به گندم ها

به زیتون های به بار ننشسته

به غنچه های در خواب گل

چه بگویم

ناامیدشان نمی توانم کرد

خدا ریزش تورا برای رویش جوانه ها خواسته است

زیبایی خلقت از توست

تو نباشی

بساط گل و گیاه برچیده خواهد شد

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد