دلتنگی های آدمی را باد ترانه می خواند
و رویاهایش را آسمان پر ستاره نادیده می گیرد
وهر دانه برفی به اشکی نریخته می ماند
سکوت سرشار از ناگفته هاست
سرشار از حرکات نکرده
اعتراف به عشق های نهان و بر زبان نیامدنی
و در این سکوت رازها نهفته است
راز تو و من...
هوای دلم بارانی است
می خواهم آخرین ترانه ام را با کوله باری از عشق
برای بدرقه نگاهت راهی کنم
تا کوله بار چشمانت خیس از خستگی زمان شود
تا تو بخوانی و من همیشه عاشق بمانم
ای تنها ترین آفتاب زندگیم
همیشه بر من بتاب که بی قرارترینم بی تو