عزیز

وقتی حتی پیشمی دلم برات تنگ میشه

عزیز

وقتی حتی پیشمی دلم برات تنگ میشه

این چه جهانیست

به گرد کعبه می گردی پریشان

که وی خود را در آنجا کرده پنهان

اگر در کعبه می گردد نمایان

پس بگرد تا بگردیم

 

در اینجا باده می نوشی

در آنجا خرقه می پوشی

چرا بیهوده می کوشی

در اینجا مردم آزاری

در آنجا از گنه عاری

نمی دانم چه پنداری ؟

 

در اینجا همدم و همسایه ات در رنج و بیماری

تو آنجا در پی یاری

چه پنداری ؟

کجا وی از تو می خواهد چنین کاری ؟!

 

چه پیغامی که جز با یک زبان گفتن نمی داند ؟

چه سلطانی که جز در خانه اش خفتن نمی داند ؟

چه دیداری ؟ چه دیداری ؟

که جز دینار و درهم از شما سفتن نمی داند ؟

 

به دنبال چه می گردی که حیرانی ؟

خرد گم کرده ای شاید نمی دانی ؟!!

 

"همای" از جان خود سیری

که خاموشی نمی گیری

لبت را چون لبان فرخی دوزند

تو را در آتش اندیشه ات سوزند

هزاران فتنه انگیزند

تو را بر سر در میخانه آویزند ..!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد