عزیز

وقتی حتی پیشمی دلم برات تنگ میشه

عزیز

وقتی حتی پیشمی دلم برات تنگ میشه

نظرات 2 + ارسال نظر
محمد نادر پنج‌شنبه 20 خرداد 1389 ساعت 03:45 ب.ظ http://www.soillover.blogsky.com

سلام عزیز
چندی است از حضورت فیض نبردم
حتما به خاطر کم سعادتی خودم بوده
من باز امدم
خانه ی دوستی مشتاقانه منتظر حضور گرمت هست
قربانت
محمد نادر

سلام آقا محمدخوب هستین؟
ممنون که بهم سر زدین.
خیلی شعر قشنگی گذاشتین.
بخصصوص به خاطر اینکه بعد از مدتها امدین.
قربان شما
فعلا

محمد نادر جمعه 21 خرداد 1389 ساعت 06:33 ب.ظ http://www.soillover.blogsky.com

آرزو می کنم که عاشق شوی

و اگر هستی، کسی هم به تو عشق بورزد

و اگر این گونه نیست، تنهایی ات کوتاه باشد

و پس از تنهایی ات، نفرت از کسی نیابی.

آرزومندم که این گونه پیش نیاید...

اما اگر آمد، بدانی چگونه به دور از نا امیدی زندگی کنی

برایت همچنین آرزو دارم دوستانی داشته باشی

از جمله دوستان بد و ناپایدار...

برخی نادوست و برخی دوستدار

که دست کم یکی در میان شان بی تردید مورد اعتمادت باشد

و چون زندگی بدین گونه است،

برایت آرزومندم که دشمن نیز داشته باشی...

نه کم و نه زیاد ... درست به اندازه

تا گاهی باورهایت را مورد پرسش قرار دهند،

که دست کم یکی از آن ها اعتراضش به حق باشد...

تا که زیاد به خود غره نشوی.

و نیز آرزومندم مفید باشی، نه خیلی غیر ضروری...

تا در لحظات سخت،

وقتی دیگر چیزی باقی نمانده است،

همین مفید بودن کافی باشد تا تو را سر پا نگه دارد.

همچنین برایت آرزومندم صبور باشی،

نه با کسانی که اشتباهات کوچک می کنند...

چون این کار ساده ای است،

بلکه با کسانی که اشتباهات بزرگ و جبران ناپذیر می کنند ...

و با کاربرد درست صبوری ات برای دیگران نمونه شوی.

و امیدوارم اگر جوان هستی

خیلی به تعجیل رسیده نشوی...

و اگر رسیده ای، به جوان نمایی اصرار نورزی،

و اگر پیری، تسلیم ناامیدی نشوی...

چرا که هر سنی خوشی و ناخوشی خودش را دارد و لازم است

بگذاریم در ما جریان یابد.

ویکتورهوگو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد