عزیز

وقتی حتی پیشمی دلم برات تنگ میشه

عزیز

وقتی حتی پیشمی دلم برات تنگ میشه

باران

ب...بی تابی

ا...آشفتگی

ر...راه دور

ا...آرامش تلخ

ن...نبودنِ تو

همه ی اینها یعنی: باران...

نظرات 1 + ارسال نظر
شبنمکده یکشنبه 4 بهمن 1388 ساعت 11:13 ب.ظ http://www.abaei.persianblog.ir

در نبض باران عشق جاری بود
عشقی که رود رستگاری بود
تا شام باران حرف زد یکریز
با من که جرمم راز داری بود
با من که در دنیای بی برگشت
اسطوره هایم استعاری بود
من ماندم و یک آسمان صاف
خاکی که شب آئینه کاری بود
دیدن برایم آن شب روشن
چون حمله های انتحاری بود
دیدم جهان را بعد از آن دیگر
از من فقط یک یادگاری بود
در زیر گنگ گنبد مینا
آنجا که روزی روزگاری بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد