عزیز

وقتی حتی پیشمی دلم برات تنگ میشه

عزیز

وقتی حتی پیشمی دلم برات تنگ میشه

حال من دست خودم نیست ، دیگه آروم نمی گیرم
دلم از کسی‌ گرفته که می‌خوام براش بمیرم

باز سرنوشت و انتهای آشنایی
باز لحظه‌ های غم‌ انگیز جدایی

باز لحظه‌ های ناگزیر دل‌ بریدن
بازم اول راه و حس تلخ نرسیدن

پای دنیای تو موندم ، مثل عاشق های عالم
تا منو ببخشی آخر ، تا دلت بسوزه کم کم

مثل آینه رو به رومه ، حس با تو بودن من
دارم از دست تو میرم ، عاشقی کن ، منو نشکن

باز سرنوشت و انتهای آشنایی
باز لحظه‌ های غم‌ انگیز جدایی

باز لحظه‌ های ناگزیر دل‌ بریدن
بازم اول راه و حس تلخ نرسیدن
 

 

 

تورو از خاطرم برده تب تلخ فراموشی
دارم خو می کنم با این فراموشی و خاموشی

چرا چشم دلم کوره عصای رفتنم سسته
کدوم موج پریشونی تو رو از ذهن من شسته

خدایا فاصله ات تا من خودت گفتی که کوتاهه
از اینجا که من ایستادم چه قد تا آسمون راهه

من از تکرار بیزارم از این لبخند پژمرده
از این احساس یاسی که تو رو از خاطرم برده

به تاریکی گرفتارم شبم گم کرده مهتابُ
بگیر از چشمای کورم عذاب کهنه ی خوابُ

چرا گریه ام نمی گیره مگه قلب من از سنگه
خدایا من کجا میرم کجای جاده دلتنگه

میخام عاشق بشم اما تب دنیا نمی زاره
سر راه بهشت من درخت سیب می کاره

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد