عزیز

وقتی حتی پیشمی دلم برات تنگ میشه

عزیز

وقتی حتی پیشمی دلم برات تنگ میشه

من و دل

من و دل آمده بودیم به مهمانی تو

هر دو لبریز غزل غرق گل افشانی تو

دلکم عرض ادب کرد و همان گوشه نشست

من همه محو دل و او همه حیرانی تو

شب شعری که به پا بود در آن صبح لطیف

برد ما را به تب خیس و غزلخوانی تو

من دچار تو شدم وقتی نگاهم کردی

دل گرفتار همان موسم بارانی تو

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد