زندگی رو باور کن همانگونه که هست. باهمه ی دردها ورنجهایش , با همه ی سختیها . غصه هایش , با همه ی دلفریبی هایش, با همه ی شکستها وپیروزیهایش وبا همه ی خاطرات تلخی ها وشیرینی هایش وزندگی را دوست بدار و به سرنوشت ارزش بده.
در تمام مراحل زندگی امیدوار باش وهرروزباامیدوایمان به خداوندوفردایی بهتر به شب برسان اینگونه باش تا زندگی برایت سهل تروزیباتر شود. یقین داشته باش که از دیده خداوندپنهان نخواهی ماند.
وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند پرهایش سفید می ماند، ولی قلبش سیاه میشود. دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است.
چیزی نمی تونم بگم قراره از من بگذری
چیزی نگو می فهممت باید از این خونه بری
چند سال از امشب بگذره تا من فراموشت کنم
آبهای دریا تو خودم خاموس خاموشت کنم
تنهایها مو بعد از این با قلب کی قصمت کنم
واسه فراموش کردنت باید به چی عادت کنم
تو باید از من رد بشی من باید از تو بگذرم
کاری نمی تونم کنم باید بیفتی از سرم
بعد از تو باید با خودم تنهای تنها سر کنم
یک عمر باید بگذره تا امشب رو باور کنم
چند سال از امشب بگذره تا من فراموشت کنم
آبهای دریا تو خودم خاموش خاموشت کنم
چند سال از امشب بگذره با من یکی هم خونه شه
احساس امروزم به تو تنها یه شب وارونه شه
تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم
تو را به خاطر عطر نان گرم
برای برفی که اب می شود دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته ام دوست می دارم
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم
برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت
لبخندی که محو شد و هیچ گاه نشکفت دوست می دارم
تو را به خاطر خاطره ها دوست می دارم
برای پشت کردن به ارزوهای محال
به خاطر نابودی توهم و خیال دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را به خاطربوی لاله های وحشی
به خاطر گونه ی زرین افتاب گردان
برای بنفشیه بنفشه ها دوست می دارم
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که ندیده ام دوست می دارم
تورا برای لبخند تلخ لحظه ها
پرواز شیرین خا طره ها دوست می دارم
تورا به اندازه ی همه ی کسانی که نخواهم دید دوست می دارم
اندازه قطرات باران ، اندازه ی ستاره های اسمان دوست می دارم
تو را به اندازه خودت ، اندازه ان قلب پاکت دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه ی کسانی که نمی شناخته ام ...دوست می دارم
تو را به جای همه ی روزگارانی که نمی زیسته ام ...دوست می دارم
برای خاطر عطر نان گرم و برفی که آب می شود و برای نخستین گناه
تو را به خاطر دوست داشتن...دوست می دارم
تو را به جای تمام کسانی که دوست نمی دارم...دوست می دارم.
یه بار دختری حین صحبت با پسری که عاشقش بود ، ازش پرسید : چرا دوستم داری ؟ واسه چی عاشقمی ؟
پسرگفت : دلیلشونمیدونم اما واقعا دوست دارم .
- توهیچ دلیلی رو نمی تونی عنوان کنی ، پس چطور دوسم داری ؟ چطورمیتونی بگی عاشقمی ؟
- من جدا دلیلشو نمیدونم ، اما میتونم بهت ثابت کنم .
- ثابت کنی ؟ نه ! من میخوام دلیلتو بگی .
- باشه ، باشه ! میگم ... بخاطر لبخندت ، خوشگلیت ، صدای گرم و خواستنیت ، همیشه بهم اهمیت میدی ، برای حرکات قشنگت . دوست داشتنی هستی ، با ملاحظه هستی ... .
دختر از جوابهای اون خیلی راضی و قانع شد .
متاسفانه چند روز بعد ، اون دختر تصادف وحشتناکی کرد و به حالت کما رفت .
پسر نامه ای رو کنارش گذاشت با این مضمون :
عزیزم ، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم ، اما حالا که نمیتونی حرف بزنی ، میتونی ؟! نه ! پس دیگه نمیتونم عاشقت بمونم !
گفتم بخاطر اهمیت دادن ها و مراقبت کردن هات دوست دارم ، اما حالا که نمیتونی برام اونجوری باشی ، میتونی ؟! نه ! پس منم نمیتونم دوست داشته باشم !
گفتم واسه لبخندات ، برای حرکاتت عاشقتم ، اما ، حالا نه میتونی بخندی نه حرکت کنی پس منم نمیتونم عاشقت باشم .
اگه عشق همیشه یه دلیل میخواد مثل همین الان ، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو بودن وجود نداره !!
عشق دلیل میخواد ؟؟؟ نه ! معلومه که نه ! من هنوز هم عاشقتم . پس عشق واقعی هیچوقت نمی میره ...
این هوس است که کمتر و کمتر میشه و از بین میره . عشق خام و ناقص میگه : " من دوست دارم ، چون بهت نیاز دارم " ولی عشق کامل و پخته میگه : " بهت نیاز دارم ، چون دوست دارم " .
سرنوشت تعیین میکنه که چه شخصی تو زندگیت وارد بشه ، اما قلب حکم می کنه که چه شخصی در قلبت بمونه !
به گرد کعبه می گردی پریشان
که وی خود را در آنجا کرده پنهان
اگر در کعبه می گردد نمایان
پس بگرد تا بگردیم
در اینجا باده می نوشی
در آنجا خرقه می پوشی
چرا بیهوده می کوشی
در اینجا مردم آزاری
در آنجا از گنه عاری
نمی دانم چه پنداری ؟
در اینجا همدم و همسایه ات در رنج و بیماری
تو آنجا در پی یاری
چه پنداری ؟
کجا وی از تو می خواهد چنین کاری ؟!
چه پیغامی که جز با یک زبان گفتن نمی داند ؟
چه سلطانی که جز در خانه اش خفتن نمی داند ؟
چه دیداری ؟ چه دیداری ؟
که جز دینار و درهم از شما سفتن نمی داند ؟
به دنبال چه می گردی که حیرانی ؟
خرد گم کرده ای شاید نمی دانی ؟!!
"همای" از جان خود سیری
که خاموشی نمی گیری
لبت را چون لبان فرخی دوزند
تو را در آتش اندیشه ات سوزند
هزاران فتنه انگیزند
تو را بر سر در میخانه آویزند ..!
1- دوستت دارم، نه به خاطر شخصیت تو، بلکه به خاطر شخصیتی که من به هنگام با تو بودن پیدا می کنم.
2- هیچ کس لیاقت اشک های تو را ندارد و کسی که چنین ارزشی دارد باعث اشک ریختن تو نمی شود.
3- اگر کسی تو را آنطور که می خواهی دوست ندارد ، به این معنی نیست که تو را با تمام وجودش دوست ندارد .
4- دوست واقعی تو کسی است که دست های تو را بگیرد ولی قلب تو را لمس کند.
5- بدترین شکل دلتنگی برای کسی آنست که در کنار او باشی و بدانی که هرگز به او نخواهی رسید .
6- هرگز لبخند را ترک نکن، حتی وقتی ناراحتی چون هرکس امکان دارد عاشق لبخند تو شود.
7- تو ممکن است در تمام دنیا فقط یک نفر باشی ولی برای بعضی از افراد تمام دنیا هستی.
8- هرگز وقتت را با کسی که حاضر نیست وقتش را با تو بگذراند، نگذران.
9- شاید خدا خواسته است که ابتدا بسیاری افراد نامناسب را بشناسی و سپس شخص مناسب را، به این ترتیب وقتی او را یافتی بهتر می توانی شکرگزار باشی.
10- به چیزی که گذشت غم نخور و به آنچه پس از آن آمد لبخند بزن.
11- همیشه افرادی هستند که تو را می آزارند ، با این حال همواره به دیگران اعتماد کن و فقط مواظب باش که به کسی که تو را آزرده ، دوباره اعتماد نکنی.
12- خود را به فرد بهتری تبدیل کن و مطمئن باش که خود را می شناسی قبل از آنکه شخص دیگری را بشناسی و انتظار داشته باشی که او تو را بشناسد.
13- زیاده از حد خود را تحت فشار نگذار ، بهترین چیزها در زمانی اتفاق می افتد که انتظارش را نداری .
(گابریل گارسیا مارکز)
کاش در دهکده عشق فراوانی بود
توی بازار صداقت کمی ارزانی یود
کاش اگر گاه کمی لطف به هم میکردیم
مختصر بود ولی ساده و پنهانی بود
کاش به حرمت دلهای مسافر هر شب
روی شفاف ترین خاطره مهمانی بود
کاش دریا کمی از درد خودش کم می کرد
قرض می داد به ما هرچه پریشانی بود
کاش به تشنگی پونه که پاسخ دادیم
رنگ رفتار من و لحن تو انسانی بود
مثل حافظ که پر از معجزه و الهامست
کاش رنگ شب ما هم کمی عرفانی بود
چه قدر شعر نوشتیم برای باران
غافل از آن دل دیوانه که بارانی بود
کاش سهراب نمی رفت به این زودی ها
دل پر از صحبت این شاعر کاشانی بود
کاش دل ها پر افسانه ی نیما می شد
و به یادش همه شب ماه چراغانی بود
کاش اسم همه دخترکان اینجا
نام گلهای پر از شبنم ایرانی بود
کاش چشمان پر از پرسش مردم کمتر
غرق این زندگی سنگی و سیمانی بود
کاش دنیای دل ما شبی از این شبها
غرق هر چیز که می خواهی و می دانی بود
دل اگر رفت شبی کاش دعایی بکنیم
راز این شعر همین مصرع پایانی بود
وقتی کینه ای از کسی به دل می گیری در واقع دشمن را به قلب خود راه داده و برای او جایی تعیین کرده ای سعی کن خانه دل خود را تنها از دوستان پرکنی و هرگز گوشه ای از آن را در اختیار دشمنان نگذاری .
این حرفو قبول دارم ولی در مورده بعضیا نه...............
امشب به قصه دل من گوش میکنی
فردا مرا چو قصه فراموش میکنی
این دٌر همیشه در صدف روزگار نیست
میگویمت ولی تو کجا گوش میکنی !
دستم نمیرسد که در آغوش گیرمت
ای ماه با که دست در آغوش می کنی؟
در ساغر تو چیست که با جرعه نخست
هشیار و مست را همه مدهوش میکنی
گر گوش میکنی سخنی خوش بگویمت
بهتر ز گوهری که تو در گوش میکنی
جام جهان ز خون دل عاشقان پر است
حرمت نگاه دار اگرش نوش میکنی
سایه چو شمع شعله در افکنده ایی به جمع
زین داستان که با لب خاموش میکنی
زندگــی پر از سواله می دونـــــم
رسیـــدن به تو خیـالــه می دونم
تو میگی یه روزی مال من میشی
امـا مــوندنت محـالـــه می دونــم
تو میگی شبا دعامون می کنــــی
چشمه ی چشات زلاله می دونم
توی آسمـــون سرنوشـــــــت مـا
ماه کــاملــم هلالــــه می دونــم
تو میگــی پرنده شیم بریم هــــوا
غصه ی ما ، دو تا بــاله می دونـم
چـشـم من پر از غــــــــم نبـودنت
دل تــو پــر از ملالـــــه می دونــم
طاقتـم دیگه داره تمـوم می شـــه
صبــر تـو رو به زوالـــــه می دونـم
اون درخت سیـــب آرزوهامـــــــون
پـر میـوه هـای کـــــاله می دونــم
آره میـــری و نمی پرســی که این
دل عـاشــق در چه حـاله می دونم
کاش ده سال قبل موقع سلام دادن میگفتین خداحافظ نه الان که بهت نیاز دارم.
عشق مثل آب میمونه…..که میتونی توی دستت قایمش کنی..آخرش یه روز دستت رو باز میکنی میبینی نیست… قطره قطره چکیده بی انکه بفهمی.. اما دستت پر از خاطره است
ای گل زیبا مرا هر چند سزاوار حریم خود ندانی دوستت دارم مرا صد بار اگر از خود برانی دوستت دارم به زندان جفایت گر کشانی دوستت دارم به پیش خلق گر نتوان حدیث عشق را گفتن درون سینه ی تنگم نهانی دوستت دارم به جرم عشق تو صد زخم کاری برجگر دارم جگر سهل است گر خونم فشانی دوستت دارم چه حاصل از جفا کردن چه سود از مهر ورزیدن مرا لایق بدانی یا ندانی دوستت دارم دوستت دارم به چشمان تو سوگند
یکی را دوست دارم ولی او باور ندارد
یکی را دوست دارم همون کسی که شب وروز به یادش هستم
ولحظات سرد زندگیم را با گرمای عشق او میگذرانم!
کسی را دوست دارم که میدانم هیچ گاه به او نخواهم رسید
وهیچگاه نمی توانم دستانش را بفشارم!
یکی را دوست دارم، بیشتر از هر کسی،
همان کسی که مرا اسیر قلبش کرد!
یکی را دوست دارم،که میدانم او دیگر برایم یکی نیست،
او برایم یک دنیاست
یکی را برای همیشه دوست دارم،
کسی که هرگز باور نکرد عشق مرا!
کسی که هرگز اشکهایم را ندید و ندید که چگونه
از غم دوری و دلتنگی اش پریشانم
یکی را تا ابد دوست دارم،
کسی که هیچ گاه درد دلم را نفهمید و ندانست که
او در این دنیا تنها کسی است که در دلم نشسته است
یکی را در قلب خویش عاشقانه دوست دارم،
کسی که نگاه عاشقانه مرا ندید
و لحظه ای که به او لبخند زدم نگاهش به سوی دیگری بود
اری یکی را از ته دل صادقانه دوست دارم،
کسی که لحضه ای به پشت سرش
نگاه نکرد که من چگونه عاشقانه به دنبال او میروم
کسی را دوست دارم که برای من بهترین است،
از بی وفایی هایش که بگذرم
بری من عزیزترین است!
یکی را با همین قلب شکسته ام،
با تمام احساساتم،بی بهانه دوست دارم!
کسی که با وجود این که قلبم راشکست،
اما هنوز هم در این قلب شکسته ام جا دارد!
یکی رادوست دارم
با این که این دوست داشتن دیوانگیست اما.................
من دیوانه وار تنها او را دوست دارم!