بار دیگر هنگامه جلوه طبیعت فرا رسید. پس شاکرانه سپاس باد آن خدای مهربان را که زمین و زمان و گردش فصول را اینگونه زیبا آفرید. بهار آغاز می شود، به زیبایی پرواز یک کبوتر، به لطافت باز شدن غنچه های گل سرخ و به امید حضور هر آنچه برکت و نعمت است. و اینک نسیم سرمست بهار، سبکبال، معطر و خندان به این سو و آن سو دامن می کشد وبه همه آنانی که دوستشان داریم سلام میکند، عشق دلهای پاک را نثار همنوعان میکند و آنگاه در نهایت محبت و سرافرازی سرود نیایش دل را چنین میخواند:
یا مقلب القلوب والابصار
ای خدای دگرگون کننده دلها و دیده ها
یا مدبر اللیل والنهار
ای تدبیر کننده روز و شب
یا محول الحول والاحوال
ای دگرگون کننده حالی به حال دیگر
حول حالنا الی احسن الحال
حال ما را به بهترین حال دگرگون کن
در آستانه نوروز 1390، خوشحالیم که این توفیق را دارم تا باز هم در پیشگاه شما دوستان عزیزتبریک گوی آمدن بهار باشم و به میمنت فرا رسیدن نـــوروز، صمیمانه ترین شادباش ها را حضور یکایک شما بزرگواران تقدیم نموده و از صمیم قلب آرزو کنم که سال جدید برای تمام دوستان سالی سرشار از موفقیت، کامیابی و بهروزی باشد.
سالی سراسر عشق و دوستی، سالی پر از لحظه های خوش، اتفاقات خوشایند و آینده ساز و با این امید که در جشن زیبای نوروز، بر سر سفره های هفت سین به یاد آنان که هفت سین زندگیشان حتی سیبی برای سرخی ندارد و سبزه ای برای سبزی و جیبشان از سکه های طراوت تهی است نیز باشیم و در دعاهایمان همواره سعادتمندی همنوعانمان را از او که گستراننده سفره این جشن بزرگ طبیعت است آرزو کنیم.
سال نو همگی پیشاپیش مبارک و هر روزتان شادمانه چون نوروز
هیچ می دانید که
آخرین زنگ دنیا کی می خورد؟
خدا می داند، ولی ...
آن روز که آخرین زنگ دنیا می خورد دیگر نه می شود تقلب کرد
و نه می شود سر شخصی را کلاه گذاشت.
آن روز تازه می فهمیم دنیا با همه بزرگی اش از یک جلسه امتحان مدرسه هم کوچکتر بود.
و آنروز تازه می فهمیم که زندگی عجب سوال سختی بود!
سوالی که بیش از یک بار نمی توان به آن پاسخ داد.
خدا کند آنروز که آخرین زنگ دنیا می خورد، روی تخته سیاه قیامت اسم ما را جزء خوبها بنویسند.
خدا کند حواسمان بوده باشد و زنگهای تفریح آنقدر در حیاط نمانده باشیم که
حیات را از یاد برده باشیم.
خدا کند که دفتر زندگیمان را زیبا جلد کرده باشیم
و سعی ما بر این بوده باشد که نیکی ها و خوبی ها را در آن نقاشی کنیم
و بدانیم که دفتر دنیا؛ چرک نویسی بیش نیست
چرا که ترسیم عشق حقیقی در دفتری دیگر است
وقتی میدانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد ...
ونفسها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده ؛ به بازیش میگیریم
هر چه او عاشقتر ، ما سرخوشتر،هر چه او دل نازکتر ، ما بی رحم تر ...
تقصیر از ما نیست ؛ تمامی قصه های عاشقانه، اینگونه به گوشمان خوانده شدهاند...
وقتی که دیگر نبود من به بودنش نیازمند شدم، وقتی که دیگر رفت من به انتظارآمدنش نشستم،
وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست داشته باشد من او را دوست داشتم،
وقتی که او تمام کرد من شروع کردم ، وقتی او تمام شد من
آغاز شدم وچه سخت است تنها شدن!
چه غم انگیز است وقتی که چشمه ای سرد و زلال در برابرت می جوشد و می خواند و می نالد ،
تو تشنه ی آتش باشی و نه آب. و چشمه که خشکید ، و چشمه که از آن آتش که تو تشنه ی آن بودی ،
بخار شد و به هوا رفت و آتش کویر را تافت و در خود گداخت و از زمین آتش رویید
و از آسمان آتش بارید ، تو تشنه ی آب گردی و نه آتش!!!
و بعد ، عمری گداختن از غم نبودن کسی که تا بود ، از غم نبودن تو می گداخت ...!
رسم زندگی این است
یک روز کسی را دوست داری
و روز بعد تنهائی
به همین سادگی او رفته است
و همه چیز تمام شده است
و تو به حال خود رها می شوی
چرا غمگینی؟
این رسم زندگیست
تو نمی توانی آن را تغییر دهی
کسی را دوست میدارم.....
خداوندا
از بچگی به من آموختند همه را دوست بدارم
حال که بزرگ شده ام،
و کسی را دوست می دارم، می گویند:
فراموشش کن.
صبر کردن دردناک است و فراموش کردن در دناکتر
و از این دو دردناکتر ان است که ندانی باید صبر کنی یا فراموش!!!!
حرفهایی است که هیچ گاه زبانها بهم نمیگویند....
حرفهایی است که فقط دستها میتوانند بهم بگویند.
دلی که از بی کسی غمگین است،هر کسی را می تواند تحمل کند.هیچ ﮐس بد نیست.
دلی که در بی اویی مانده است،برق هر نگاهی جانش را می خراشد.
اما چه رنجی است لذت را تنها بردن و چه زشت است زیبایی را تنها دیدن و چه بدبختی آزار دهنده
ایاست تنها خوشبخت بودن!
در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است .....
خداوندا.....
برای همسایه که نان مرا ربود، نان !!
برای عزیزانی که قلب مرا شکستند ، مهربانی !!
برای کسانی که روح مرا آزردند، بخشش !!
و برای خویشتن خویش آگاهی و عشق می طلبم.....
زندگی خوردن و خوابیدن نیست
انتظار و هوس و دیدن و نادیدن نیست.
زندگی چون گل سرخی است
پر از خار و پر از برگ و پر از عطر لطیف.
تا آسمان راهی نیست
اما تا آسمانی شدن راه بسیار است..
من رقص دختران هندی را بیشتر از نماز پدر و مادرم دوست دارم،
چون آنها از روی عشق می رقصند و اینها از روی عادت نماز می خوانند.
چه بسیارند کسانی که همیشه حرف می زنند بی آنکه چیزی بگویند و چه اندکند کسانی که حرفی نمی زنند اما بسیار
می گویند
چشمانم را می گشایم، دیواری است به بلندای نا امیدی ...
در خود می پیچم و بغض می کنم .
چون درختی شده ام که تبر بر شاخسارش فرو می آورند و نفس در ریشه هایش تنگ می شود ...
خدایا در این دیوار پی روزنم که خویش را از این همه منجلاب فسادی بیرون کشم ...
خدایا دستتت را بر شانه های خسته ام قرار بده ...
ای خدای بزرگ
تویی که به کوه فرمان ایستادن داده ای و به رود فرمان رفتن ...
به پرندگان فرمان پرواز و به ستارگان فرمان درخشیدن داده ای .
به من نیز بیاموز ایستادن و رهایی را ...
پرواز و روشنایی را ...
تا شاخسار شکسته ام را جوانه های امید بشکفد ...
ای خدای بزرگ ...
ای خدای متعال ...
و ای خدای منّان می خواهم یاد بزرگت در تار و پود جانم رسوخ کند ...
آنچنان که باران به درختان می بخشد تا شاخه های بلند به آسمان برسد ...
من درمانده تشنۀ محبّت توام ...
صدایم کن تا حجم این همه فریاد از خاطرم پاک شود ...
تا جز صدای پاک قدسی تو چیزی نشنوم ...
خدایا ...
ای خدای بزرگ و مهربان ...
نگاهم کن تا فراموش کنم این نگاههای بی خورشید و آشفته را ...
و جز چشمان مهربان تو هیچ نبینم ...
می خواهم خالی شوم از هر چه غیر توست ...
از این زمین پر هیاهو که درشب و روزش مردم روح و تن می سپارند ...
خدایا دلم تنگ آرامشی ژرف است، تو را می خوانم ...
دستم را بگیر و خاطر ابریم را به خورشید بسپار ...
و لحظه ای این جان بی قرار را به خویش نگذار ... یا ارحم راحمین ...
در لحظه شادی، پروردگارت را ستایش کن.
حمد و سپاس مخصوص اوست و هیچکس و هیچ چیز در مرتبه او شایسته ثنا نیست.
در لحظه سختی، فقط از خداوند کمک بخواه.
او بهترین فریادرس است و همیشه با تو و در کنار توست.
همانگونه که وقتی موسی(ع) را برای رهایی مردم از بردگی فرستاد، یا هنگامی که اسحاق، سرزمین موعود را به خاطر گرسنگی و قحطی ترک کرد به ایشان فرمود : من با شما هستم.
در لحظه گمراهی و حیرانی، فقط خدا را جستجو کن.
او هدایت گر به سوی نعمت هاست. راه درست را از او بخواه
چراکه تنها او از نهان و پیدا باخبر است.
در لحظه آرامش، معبود را مناجات کن.
او تنها اجابت کننده دعاهاست. برای همه دعا کن به خصوص برای کسانی که با تو مشکل دارند.
و در آخر، مثل من برای خواسته های خودت دعا کن، او همه را گوش می کند.
در لحظه ناامیدی، امیدت به خدا باشد.
او امید ناامیدان است و همیشه به یاد داشته باش که این نیز بگذرد.
در لحظه تنهایی، پروردگارت را صدا بزن.
او هیچ وقت بنده اش را تنها نمی گذارد. همین الان می توانی حضورش را در کنارت حس کنی. فقط کافی است صدایش بزنی. او تنها یار تنهائیهاست.
در لحظه نیاز، حاجت خود را تنها از درگاه خالق هستی طلب کن.
نتیجه طلب از خلق اگر روا شود منت است و اگر نه ذلت، در حالی که طلب از خالق برآورده شود نعمت است و اگر نه حکمت. و به خاطر داشته باش که او بی نیاز مطلق است.
در لحظه های دردناک، به خدا اعتماد کن.
او هرگز پشت تو را خالی نمی کند. برای هر دردی درمانی اندیشیده است.
در لحظه موفـقیت، از خدا فزونی ایمان بخواه.
و بدان که این مرحله پایان راه نیست بلکه آغازیست برای برداشتن گامهای بعدی. در هر قدم او را به یاد داشته باش و در هر مرحله بر ایمان خود بیفزای ...
در لحظه دلشکستگی، دلت را به خدا بده.
او بهترین مونس است، همیشه برای تو وقت دارد و هیچگاه دل تو را نمی شکند.
در لحظه عاشقی، خالق عشق را در نظر داشته باش.
باید از عشق زمینی به عشق آسمانی رسید.
در لحظه نگرانی و دلواپسی، از ذکرش غافل نشو.
یاد خدا آرام بخش دلـهاست. همه چیز در حیطه قدرت و کنترل اوست.
در لحظه پیروزی، از معبود، تواضع و فروتنی طلب کن.
از غرور بپرهیز که بزرگترین اشتباه است.
در لحظه شکست، مطمئن باش که خدا دست تو را گرفته.
و نمی گذارد که زمین بخوری مگر آنکه خودت دست او را رها کنی.
و باور داشته باش که هر شکستی باید مقدمه ای برای پیروزی باشد.
در لحظه ضعف و ناتوانی، از خالق مطلق توانایی بخواه.
هیچ چیز برای او غیر ممکن نیست.
در لحظه کار، به خدا تکیه کن.
او محکم ترین تکیه گاه و پشتیان است. هرکاری را با نام او شروع کن.
بکوش، پشتکار داشته باش، سپس همه چیز را به او واگذار کن.
خداوند فرمود : حرکت از تو برکت از من.
در لحظه تاریکی، با نور کلامش دلت را روشن کن.
و آن را مایه برکت و روشنایی زندگی خود قرار بده.
در لحظه پریشانی، به خدا پناه ببر که او امن ترین پناهگاه است.
توکلت فقط به خدا باشد و کارهایت را در پناه امن او و با امید انجام بده.
در لحظه دلتنگی، با معبود خود راز و نیاز کن.
او دانای اسرار نهان و محرم رازهاست.
و آخرین حرف ها :
همیشه و در هرحال پروردگار را با صدای آرام و با احترام بخوان.
او قدرت و ظرفیت انجام هر کاری رو داره.
توجه ات رو از خود و خلق برداشته و به وی معطوف کن.
خداوند تو رو عاشقانه و بدون هیچ قید و بندی دوست داره.
و هیچ چیز نمی تونه از شدت این عشق بکاهد.
او در لحظه های خواب و بیداری، اضطراب و آرامش، کار و تفریح و خلاصه در هر موقعیت و شرایطی مراقب تو و لطفش شامل حال توست.
به معبودت بیندیش، ایمانت رو محکم کن و از او آمرزش بخواه
همه چیز درست میشه... همه چیز... همه چیز...
حتی چیزهایی که عمریه آرزوشو داری ولی شاید باور نداری
قلبت رو خالی نگه دار و نگذار عاری از عشــق تسخیر شود
اگر هم روزی خواستی عشقی رو در قلبت جا بدی
سعی کن اون عشق متعلق به تنها یک نفر باشه
و بهش بگو که:
تو رو بیشتر از خودم و کمتر از خدا دوست دارم !
چون ...
به خدا "ایمان و اعتقاد" دارم و به تو "احتیاج و نیاز"
.
.
.
مرد را به عقلش نه به ثروتش
.
زن را به وفایش نه به جمالش
.
دوست را به محبتش نه به کلامش
.
عاشق را به صبرش نه به ادعایش
.
مال را به برکتش نه به مقدارش
.
خانه را به آرامشش نه به اندازه اش
.
اتومبیل را به کاراییش نه به مدلش
.
غذا را به کیفیتش نه به کمیتش
.
درس را به استادش نه به سختیش
.
دانشمند را به علمش نه به مدرکش
.
مدیر را به عمل کردش نه به جایگاهش
.
نویسنده را به باورهایش نه به تعداد کتابهایش
.
شخص را به انسانیتش نه به ظاهرش
.
دل را به پاکیش نه به صاحبش
.
جسم را به سلامتش نه به لاغریش
.
سخنان را به عمق معنایش نه به گوینده اش
.
.
.
در انتشار آنچه خوبیست و ردی از عشق در آن هست
آخرین نفر نباشید!