چه لطیف است حس آغازی دوباره،
و چه زیباست رسیدن دوباره به روز زیبای آغاز تنفس…
و چه اندازه عجیب است ، روز ابتدای بودن!
و چه اندازه شیرین است امروز…
روز میلاد…
روز تو!
روزی که تو آغاز شدی!
تولد مبارک
صدا کن مرا که صدایت زیباترین نوای عالم است ، صدا کن مرا که صدایت قلب شکسته ام را تسکین می دهد ، صدا کن مرا تا بدانم که هنوز از یاد نبرده ای مرا ، نشسته ام تا شاید صدایم کنی ، صدایم کنی و محبت بی دریغت را نثارم کنی.
در امتداد لحظه هام
تنها تو هستی روبروم
آرامش قلبی من
ای منتهای آرزو
ای همیشه مهربون
توی زندگیم بمون
دلمو تنها نزار
من و از خودت بدون
گر خدا کفیل رزق است غصه چرا
اگر رزق تقسیم شده است حرص چرا
اگر دنیا فریبنده است اعتماد به آن چرا
اگر بهشت حق است تظاهر به ایمان چرا
اگر قبر حق است ساختمانهای مجلل چرا
اگر جهنم حق است این همه ناحق چرا
اگر حساب حق است جمع مال چرا
اگر قیامتی هست خیانت چرا؟؟؟
صدای چک چک اشکهایت را از پشت دیوار زمان می شنوم و می شنوم که چه معصومانه در کنج سکوت شب ، برای ستاره ها ساز دلتنگی می زنی و من می شنوم می شنوم هیاهوی زمانه را که تو را از پریدن و پرکشیدن باز می دارد آه ، ای شکوه بی پایان ای طنین شور انگیر من می شنوم به آسمان بگو که من می شکنم ! هر آنچه تو را شکسته و می شنوم هر آنچه در سکوت تو نهفته
آدمی اگر فقط بخواهد خوشبخت باشد به زودی موفق میگردد ولی او می خواهد خوشبخت تر از دیگران باشد و این مشکل است زیرا او دیگران را خوشبخت تر از انچه هستند تصور میکند.
یکی می پرسد اندوه تو از چیست؟ سبب ساز سکوت مبهمت کیست؟ برایش صادقانه می نویسم برای آنکه باید باشد و نیست...
در نبض باران عشق جاری بود
عشقی که رود رستگاری بود
تا شام باران حرف زد یکریز
با من که جرمم راز داری بود
با من که در دنیای بی برگشت
اسطوره هایم استعاری بود
من ماندم و یک آسمان صاف
خاکی که شب آئینه کاری بود
دیدن برایم آن شب روشن
چون حمله های انتحاری بود
دیدم جهان را بعد از آن دیگر
از من فقط یک یادگاری بود
در زیر گنگ گنبد مینا
آنجا که روزی روزگاری بود
دلم هوای روزهای با هم بودن را دارد
هوای یک دل سیر عاشق بودن
عاشق ماندن
و دوباره عاشق شدن
با من بمان
وقتی سرم را به آغوش سرد پنجره سپردم تا تکیه گاه اشکهایم باشد، لحظه ای آرام در سکوت به خودم فکر کردم وبه آسمان همیشه ابری قلب یخ زده و سردم و فقط آه کشیدم .....
اما به تو که آینه ی چشمان رهگذر کوچه های دلم هستی فکر کردم , دیدم که میتوانم از اعماق وجودم لبخند بزنم . از آن هنگام که به من و تو ((ما)) اندیشیدم ,دوباره امیدی در دلم درخشید و امید به فردا و با تو بودن........
Love is like the ocean
Burning in devotion
When you go , go, go , oh , no
Feel my heart is burning
When the night is turning
I donot go , go , go , go , oh , no
Baby , I will love you
Every night and day.
سلام برعروسک خیال دل که دوست داشتم روزی اورادردل فشانم وروح خود تسکین نمایم ولبان غنچه اش راهمراه باگرمای وجودش احساس نمایم.
لحظه ای زندگی کن
درک کن
حس کن
فکر کن
زیبا ببین از دریچه ی چشمان خمارت
خوب بگو
بگذار لبانت حرفت را لمس کنند
همانند من که روحت را در نسیم بهاری لمس کردم
بهترین هارو بشنو
نوای جاودانه ی عشق را در پس کوچه های غروب نشنیده مگیر
و باز هم لحظه ای زندگی کن
یادم باشد که زیباییهای کوچک را دوست بدارم حتی اگر در میان زشتیهای بزرگ باشند. | |
یادم باشد که دیگران را دوست بدارم آن گونه که هستند ، نه آن گونه که میخواهم باشند. | |
یادم باشد که هرگز خود را از دریچه نگاه دیگران ننگرم که من اگر خود با خویشتن آشتی نکنم هیچ شخصی نمیتواند مرا با خود آشتی دهد. | |
یادم باشد که خودم با خودم مهربان باشم چرا که شخصی که با خود مهربان نیست نمیتواند با دیگران مهربان باشد. | |
نوروز مبارک | |
88 که سال خوبی نبود شاید هم از یک نظر از بهترین سالها بود عجیب است این تناقض به هر حال درشکفتن جشن نوروز برایت در سال جدید سرسبزی جاودان و شادی، اندیشهای پویا و آزادی و برخورداری از همه نعمتهای خدادادی آرزومندم. |