عزیز

وقتی حتی پیشمی دلم برات تنگ میشه

عزیز

وقتی حتی پیشمی دلم برات تنگ میشه

” آغوشت ”
میتواند قشنگترین
سرخط خبرها باشد !
وقتی …
” تو ”
میتوانی…
قشنگ ترین تیتر زندگی ” من ” باشی . . .

میخوآهم بدهم دنیــــآ رآ برآیم تنــــگ کنند
به اندآزه ی آغــــوش تــــــو
تآ وقتی به آغـــــوشت میرسم
بدآنم همه ی دنیـــــآ در آغــــوش مــــن است

تصمیمم را گرفته ام ....


از امشب.... تمام احساسی که به " تو " دارم را بیان می کنم...

می گویم که دوستت دارم , دلتنگتم , به آغوشت نیاز دارم !

به درک که مغرور میشوی , یا اینکه کمتر دوستم خواهی داشت و یا حتی ترکم می کنی و تنها می مانم !

مهم این است :

شاید فردایی نباشد , که عشقم را به پایت بریزم !

دلم آواز صدای تو را می خواهد ..
همان آوازهایی که با لحنی خاص !
نام مرا صدا می کنی...
آنوقت است که پی می پرم نام من چه زیباست..


مــرد اونــیه کــه وقــتی باهـاش قــهـر مــیکنــی و میــگی :
دیگه نــمیخوام صــداتــو بشــنوم
ی ســاعت دیــگــه اس بــده و بــگــه :
میشــه تــلفنــتو جــواب بــدی
قــول مــیدم حــرف نــزنــم
فقــط مــیخــوام صــدای نــفســاتــو گــوش بــدم !!!
عاشقتم مرد من


کــاش عـشــق مـثــل والیـبــال بـود کهـ
داد بزنـی بگـی:
مــال مـنــهـ
بـقـیـهـ بـکـشـــن عـقـبـــ



دوست داشتنت بوی باران می دهد

همان قدر بی مقدمه ،

همان قدر بی دغدغه

فقط یادت باشد مثل باران مرا بی واسطه دوست داشته باشی

بـــــهش گفتـــــم:
داد بزن بگو "دوستت دارم"
تا همــــه دنـــــیا بدونن دوســــتم داری..
در گــــــوشـــم گــــفت:
"دوســــتت دارم"
پـــرسیدم چرا در گوشـــم گفتـــی؟
گــــفت:
چون....

**"تـــــو همــــه دنیـــــــای منــــی" **

"تـو" مـال "مـنی" "خـودم" کـشفت کـرده ام...

ضربان قلبـ ♥ ـت با "مـن" بالا میـرود...

"مـن" از همه دنیا دسـت کشـیدم..

که "تـــو" باشـی همـه ی دنیــ ــام ....

"مــن" به ارتفاع ابدیت دوستـ♥‍ـت دارم...

تمام وجـود "تـــو" مـال مـن است

هی تو …
نمیدانم نامت را چه بگذارم …
مخاطب خاص !
تمام زندگی !
دلیل نفس کشیدن !
همه ی وجود …
یا تنها عشقم …
به هرنامی که باشی بدان …
آرام …
تا ابد...
برایت جــــــ♥ــــــان میدهم ...

یعنی میشه؟

میشه من و عشقم تا اخرین سالهای عمرمون با هم باشیم؟؟

خدایا چیز زیادی نیست ...

آنقدر نفــس میکشم تا تمـــام
شود همه ی نفـــس هایی
که هی سراغ تـــو را میگیرند

ﺗـــــــــﻮﯼ ﺯِﻧــــــﺪِﮔﯽ ﻫـَـﺮ ﺁﺩَﻣـــﯽ ﯾــِﻪ ﻧَﻔَـــــﺮ ﻫَﺴــﺖ ﮐــِــﻪ . .ﻫﯿﭽـــﻮَﻗــــﺖ ! ! ! ﻫﯿﭽـــﻮَﻗــــﺖ ! ! ! ﻓَﺮﺍﻣــــــــﻮﺵ ﻧِﻤﯿﺸـِــــه . . ﯾــــِـﻪ ﻧَﻔــَـﺮ ﮐِـــﻪ ﺍَﺯ ﻫَﻤِــﻪ ﯼِ ﺩُﻧﯿــــﺎ ﺑﯿﺸﺘـَـــﺮ ﺩﻭﺳﺘـِــﺶ ﺩﺍﺭﯼ . .یِکى کِه بودَنِش جُبرانِ هَمِه " نَبودَناىِ " دُنیاست . . اونیکِه فَقَط یِه لَحظِه ... یِه ثانیِه ...یِه نَفَس اَز عَطرِش ، مَنو هَمون دیوونه اى میکُنِه کِه بودَم . . .

یادم باشد زندگی را دوست دارم.

یادم باشد قلب کسی را نشکنم.

یادم باشد زمان، بهترین استاد است.

یادم باشد که عشق کیمیای زندگیست.

یادم باشد پاکی کودکیم را از دست ندهم.

یادم باشد زندگی، ارزش غصّه خوردن ندارد.

یادم باشد پل های پشت سرم را ویران نکنم.

یادم باشد هیچگاه از راستی نترسم و نترسانم.

یادم باشد از بچّه ها می توان خیلی چیزها آموخت.

یادم باشد برای درس گرفتن و درس دادن به دنیا آمده ام.

یادم باشد با کسی دشمنی نکنم شاید روزی دوستم شود.

یادم باشد که روز و روزگار خوش است و تنها، دل من، دل نیست.

یادم باشد با کسی آنقدر صمیمی نشوم شاید روزی دشمنم شود.

یادم باشد از چشمه ، درسِِ خروش بگیرم و از آسمان، درسِ پـاک زیستن.

یادم باشد که آدم ها همه ارزشمندند و همه می توانند مهربان و دلسوز باشند.

یادم باشد جواب کین را با کمتر از مهر و جواب دو رنگی را با کمتر از صداقت ندهم.

یادم باشد گره ی تنهایی و دلتنگی هر کس، فقط به دست دل خودش باز می شود.

یادم باشد قبل از هر کار، با انگشت به پیشانی ام بزنم تا بعدا با مشت بر فرقم نکوبم.

یادم باشد هر گاه ارزش زندگی یادم رفت در چشمان حیوان بی زبانی که به سوی قربانگاه

می رود زل بزنم تا به مفهوم بودن، پی ببرم.

"عشــق" لیاقـت میخواهد؛
و "عاشــق" شدن، جــرات...
همیــشه در پـیِ کســــی بـاش کـه
بـا تمـــامِ:
کاستــی ها و کمــی ها و عیــب هایـت،
حاضــر باشـد به "تـــو" عشــــق بــورزد..
و تــو را بـه همـــه ی دنیــــا نشــان بـدهــد
و بگویـــد کــه:

.: "ایــن" تمـــــامِ دنیـــــایِ مـــن اســت :.

تڪیـﮧ گـآهَم بآش !

میخـوآهَم سَنگـینی نِگـآه ایـن مَرבمِ حَسـوב شَهـر رـآ

تـو هـَم حـِس کنـی

ایـن مَرבم نمیتَـوآننـَב ببیننَـב

בست هآیِمـآن تـآ این اَنـدآزه بِہم می آینـב !


ما دختـــرها همه حسودیــم

از حسادت سایــــــز دور کمـر تا حسادت

به اندازه مژه ها...

امـــا...

عذاب آورتریــــن حسادتمــــان

وقتـــــــی است که دل میبندیــــم

دل به یه مــــــــرد که میبندیم

دیگـــــــر تاب نداریم صدایــــــــی

جز ما ،

نگاهــــــــی جز ما و دستهایــــــــی به جز دستهای

خودمـــــــان

اصلا هــــــــر چیــــــــزی

جز خــــــــودمــــــــان از هزارفرسخیش رد شود

آغوش من فقط اندازه ی تو جا دارد و بس

دوست داشتنت در تک تک رگ های بدنم مثل خون جاریست

خواستنت همه پوست و استخوانم شده

من بلد نیستم دوستت نداشته باشم

بلد نیستم حرف دلم را بهت نگم

حتی بلد نیستم نخندم وقتی باهاتم

حتی بلد نیستم دیونه ت نشم وقتی با چشمات دلبری میکنی

من هیچ کاری بلد نیستم

جز دوست داشتن تو

تمامی تـــــــو را ؛ نگــــــاه مهربانت را ؛ غرور نهفته در صدایت را ؛ خستگــــی هایت را
همه را در امن ترین جای دلم جا می دهم و هر صبـــح سرک می کشــــم
به همه ی دارایــــی هایم که در "تـــــــــو" خلاصه می شود

تکیه گاهم باش!

میخواهم سنگینی نگاه این مردم حسود شهر را

توهم حس کنی

این مردم نمیتوانند ببینند

دستهایمان تا این اندازه به هم می ایند!