ای دل بشارت میدهم خوش روزگاری میرسد
هم درد وغم طی میشود هم شهریاری میرسد
ای منتظر غمگین مشو قدری تحمل بیشتر
گردی به پا شد در افق حتما سواری میرسد
« اللهم عجل فی فرج حبیبنا صاحب العصر و الزمان »
اللّـهُمَّ اِنْ حالَ بَیْنی وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذی جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً
خدایا اگر حائل شد میان من و او آن مرگى که قرار داده اى آن را بر بندگانت حتمى و
فَاَخْرِجْنی مِنْ قَبْری ، مُؤْتَزِراً کَفَنى ، شاهِراً سَیْفی ، مُجَرِّداً قَناتی، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعی فِی الْحاضِرِ وَ الْبادی
مقرر پس بیرونم آر از گورم ، کفن به خود پیچیده با شمیشر آخته ، و نیزه برهنه ، پاسخ گویان به نداى آن خواننده بزرگوار در شهر و بادیه
اَللّـهُمَّ اَرِنیِ الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ ، وَ الْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ
خدایا بنمایان به من آن جمال ارجمند و آن پیشانى نورانى پسندیده را
وَ اکْحُلْ ناظِری بِنَظْرَة منِّی اِلَیْهِ
و سرمه وصال دیدارش را به یک نگاه به دیده ام بکش
وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ ، وَ اَوْسِعْ مَنْهَجَهُ وَ اسْلُکْ بی مَحَجَّتَهُ
و شتاب کن در ظهورش و آسان گردان خروجش را و وسیع گردان راهش را و مرا به راه او درآور
چشم به راهیم شاید کشتی نجاتی بر ساحل بشریت کناره گیرد
ناخدا نوحی بخواند رستگاران را به عرشه
شاید ابراهیمی تیشه بر دوش ریشه زند بتخانه ها را
شاید عصائی زآستان موسائی بر آید وسینه شکافد نیل سرکشی وطغیانگری را
شاید دم احیاگرانه عیسائی تن رو به مرگ گیتی را حیاتی دوباره دمد
یا که نسیمی از دریای رحمت بوزد وبغض انتظار را به اشک حضور بدل کند
آپم
[گل]