گیر کرده امدر گلویت!بغض که میکنیاز هم میپاشمچشمهایت را میبندیمن این جا پشت این پلک هامحکوم به باورهای همیشگی ام!تو پای میز قضاوتت من را به صد بار مرگ محکوم میکنیو من اینجادرست زیر پلک های تب دارتهزاران بار در هر ثانیهم ی م ی ر م!