گفت: می خواهـــــــــم برایت یک یادگــــــاری بنویسم
گفتم کجـــــــــا؟ گفت بر روی قلــــــــبت
گفتم: مگــر می توانی گفت:آری، سخت نیست ،آسان است
گفتم: باشد بنویس تا همیشـــه یادگاری بماند
دیدم خنجری برداشت، گفتم: این چیست؟ گفت: حییسسسس
گفتم :بنویس، دیگر چــــــــــــرا معـطلی؟
خنجر را برداشت و با تیزی خنجر،بر روی قلــــبم نوشت:
دوســــــــــــــــــــتت دارم
اکــــــــنون او رفــــــــــــــــــــــته ،
اما هنوز زخـــم خنجرش یادگاری بر روی قلبم مانده اسـت
از خاکم ، نه از بادم ، نه در بندم ، نه آزادم نه من لیلاترین مجنون ، نه شیرینم ، نه فرهادم نه از آتش نه از برگم نه از کوهم نه از سنگم فقط مثل تو مسکینم ، فقط مثل تو دلتنگم
سلام خوب هستید ممنونم که به وب من سرزدید
امیدوارم هیچ وقت دلتنگ نباشید
قربان شما
فعلا