در امتداد لحظه هام
تنها تو هستی روبروم
آرامش قلبی من
ای منتهای آرزو
ای همیشه مهربون
توی زندگیم بمون
دلمو تنها نزار
من و از خودت بدون
گر خدا کفیل رزق است غصه چرا
اگر رزق تقسیم شده است حرص چرا
اگر دنیا فریبنده است اعتماد به آن چرا
اگر بهشت حق است تظاهر به ایمان چرا
اگر قبر حق است ساختمانهای مجلل چرا
اگر جهنم حق است این همه ناحق چرا
اگر حساب حق است جمع مال چرا
اگر قیامتی هست خیانت چرا؟؟؟
صدای چک چک اشکهایت را از پشت دیوار زمان می شنوم و می شنوم که چه معصومانه در کنج سکوت شب ، برای ستاره ها ساز دلتنگی می زنی و من می شنوم می شنوم هیاهوی زمانه را که تو را از پریدن و پرکشیدن باز می دارد آه ، ای شکوه بی پایان ای طنین شور انگیر من می شنوم به آسمان بگو که من می شکنم ! هر آنچه تو را شکسته و می شنوم هر آنچه در سکوت تو نهفته
آدمی اگر فقط بخواهد خوشبخت باشد به زودی موفق میگردد ولی او می خواهد خوشبخت تر از دیگران باشد و این مشکل است زیرا او دیگران را خوشبخت تر از انچه هستند تصور میکند.
یکی می پرسد اندوه تو از چیست؟ سبب ساز سکوت مبهمت کیست؟ برایش صادقانه می نویسم برای آنکه باید باشد و نیست...
در نبض باران عشق جاری بود
عشقی که رود رستگاری بود
تا شام باران حرف زد یکریز
با من که جرمم راز داری بود
با من که در دنیای بی برگشت
اسطوره هایم استعاری بود
من ماندم و یک آسمان صاف
خاکی که شب آئینه کاری بود
دیدن برایم آن شب روشن
چون حمله های انتحاری بود
دیدم جهان را بعد از آن دیگر
از من فقط یک یادگاری بود
در زیر گنگ گنبد مینا
آنجا که روزی روزگاری بود
دلم هوای روزهای با هم بودن را دارد
هوای یک دل سیر عاشق بودن
عاشق ماندن
و دوباره عاشق شدن
با من بمان