وقتی سرم را به آغوش سرد پنجره سپردم تا تکیه گاه اشکهایم باشد، لحظه ای آرام در سکوت به خودم فکر کردم وبه آسمان همیشه ابری قلب یخ زده و سردم و فقط آه کشیدم .....
اما به تو که آینه ی چشمان رهگذر کوچه های دلم هستی فکر کردم , دیدم که میتوانم از اعماق وجودم لبخند بزنم . از آن هنگام که به من و تو ((ما)) اندیشیدم ,دوباره امیدی در دلم درخشید و امید به فردا و با تو بودن........