عزیز

وقتی حتی پیشمی دلم برات تنگ میشه

عزیز

وقتی حتی پیشمی دلم برات تنگ میشه

شقایق

دلم مثل دلت خونه شقایقچشام دریای بارونه شقایق
مثل مردن میمونه دل بریدن
ولی دل بستن آسونه شقایق
شقایق درد من یکی دو تا نیست
آخه درد من از بیگانه ها نیست
کسی خشکیده خون من رو دستاش
که حتی یک نفس از من جدا نیست
شقایق وای شقایق گل همیشه عاشق

شقایق اینجا من خیلی غریبم
آخه اینجا کسی عاشق نمیشه
عزای عشق غصه اش جنس کوهه
دل ویرون من از جنس شیشه
شقایق آخرین عاشق تو بودی
تو مردی و پس از تو عاشقی مرد
تو رو آخر سراب و عشق و حسرت
ته گلخونه های بی کسی برد
شقایق وای شقایق گل همیشه عاشق

دویدیم و دویدیم و دویدیم
به شبهای پر از قصه رسیدیم
گره زد سرنوشتامونو تقدیر
ولی ما عاقبت از هم بریدیم
شقایق جای تو دشت خدا بود
نه تو گلدون نه توی قصه ها بود
حالا از تو فقط این مونده باقی
که سالار تمومه عاشقایی
شقایق وای شقایق گل همیشه عاشق

دو خط موازی

دو خط موازی زائیده شدند . پسرکی در کلاس درس آنها را روی کاغذ کشید.

آن وقت دو خط موازی چشمشان به هم افتاد .
و در همان یک نگاه قلبشان تپید .
و مهر یکدیگر را در سینه جای دادند .

خط اولی گفت :
ما میتوانیم زندگی خوبی داشته باشیم .
و خط دومی از هیجان لرزید .
خط اولی گفت و خانه ای داشته باشیم در یک صفحه دنج کاغذ .
من روزها کار میکنم.میتوانم بروم خط کنار یک جاده دور افتاده و متروک شوم ، یا خط کنار یک نردبام .

خط دومی گفت : من هم میتوانم خط کنار یک گلدان چهار گوش گل سرخ شوم ، یا خط کنار یک نیمکت خالی در یک پارک کوچک و خلوت .

خط اولی گفت : چه شغل شاعرانه ای و حتما زندگی خوشی خواهیم داشت .
در همین لحظه معلم فریاد زد : دو خط موازی هیچ وقت به هم نمی رسند .
و بچه ها تکرار کردند : دو خط موازی هیچ وقت به هم نمی رسند .

دو خط موازی لرزیدند . به هم دیگر نگاه کردند . و خط دومی پقی زد زیر گریه . خط اولی گفت نه این امکان ندارد حتما یک راهی پیدا میشود . خط دومی گفت شنیدی که چه گفتند . هیچ راهی وجود ندارد ما هیچ وقت به هم نمی رسیم و دوباره زد زیر گریه .
خط اولی گفت : نباید ناامید شد . ما از صفحه خارج میشویم و دنیا را زیر پا میگذاریم . بالاخره کسی پیدا میشود که مشکل ما را حل کند .
خط دومی آرام گرفت و آن دو اندوهناک از صفحه کاغذ بیرون خزیدند از زیر کلاس درس گذشتند و وارد حیاط شدند و از آن لحظه به بعد سفرهای دو خط موازی شروع شد .

آنها از دشتها گذشتند ...
از صحراهای سوزان ...
از کوهای بلند ...
از دره های عمیق ...
از دریاها ...
از شهرهای شلوغ ...
سالها گذشت وآنها دانشمندان زیادی را ملاقات کردند .

ریاضی دان به آنها گفت : این محال است .هیچ فرمول ریاضی شما را به هم نخواهد رساند . شما همه چیز را خراب میکنید .

فیزیکدان گفت : بگذارید از همین الان ناامیدتان کنم .اگر می شد قوانین طبیعت را نادیده گرفت ، دیگر دانشی بنام فیزیک وجود نداشت .

پزشک گفت : از من کاری ساخته نیست ، دردتان بی درمان است .

شیمی دان گفت : شما دو عنصر غیر قابل ترکیب هستید . اگر قرار باشد با یکدیگر ترکیب شوید ، همه مواد خواص خود را از دست خواهند داد .

ستاره شناس گفت : شما خودخواه ترین موجودات روی زمین هستید رسیدن شما به هم مساویست با نابودی جهان . دنیا کن فیکون می شود سیارات از مدار خارج میشوند کرات با هم تصادم می کنند نظام دنیا از هم می پاشد . چون شما یک قانون بزرگ را نقض کرده اید .

فیلسوف گفت : متاسفم ... جمع نقیضین محال است .
و بالاخره به کودکی رسیدند کودک فقط سه جمله گفت :

شما به هم می رسید .
نه در دنیای واقعیات .
آن را در دنیای دیگری جستجو کنید .

دو خط موازی او را هم ترک کردند و باز هم به سفرهایشان ادامه دادند .
اما حالا یک چیز داشت در وجودشان شکل می گرفت .
« آنها کم کم میل رسیدن به هم را از دست می دادند »
خط اولی گفت : این بی معنیست .
خط دومی گفت : چی بی معنیست ؟
خط اولی گفت : این که به هم برسیم .
خط دومی گفت : من هم همینطور فکر میکنم و آنها به راهشان ادامه دادند .

یک روز به یک دشت رسیدند . یک نقاش میان سبزه ها ایستاده بود و بر بومش نقاشی میکرد .
خط اولی گفت : بیا وارد آن بوم نقاشی شویم و از این آوارگی نجات پیدا کنیم .
خط دومی گفت : شاید ما هیچوقت نباید از آن صفحه کاغذ بیرون می آمدیم .
خط اولی گفت : در آن بوم نقاشی حتما آرامش خواهیم یافت .
و آن دو وارد دشت شدند و روی دست نقاش رفتند و بعد روی قلمش .

نقاش فکری کرد و قلمش را حرکت داد
و آنها دو ریل قطار شدند که از دشتی می گذشت و آنجا که خورشید سرخ آرام آرام پایین می رفت سر دو خط موازی عاشقانه به هم رسیدند.

هفت پند مولانا‎

در بخشیدن خطای ‏دیگران مانند شب باش
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


در فروتنی مانند زمین ‏باش

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


در مهر و دوستی مانند ‏خورشید باش

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


هنگام خشم و غضب مانند ‏کوه باش

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


در سخاوت و کمک به‏ دیگران مانند رود باش

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


در هماهنگی و کنار‏ آمدن با دیگران مانند دریا باش

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


خودت باش همانگونه که‏ مینمایی

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
پس از تعمق در این هفت‏ پند به این کلمات یک بار دیگر دقت کن :
شب ، زمین ، خورشید ،‏ کوه ، رود ، دریا و انسان 

 

‏زیباترین‏ خلقت های آفریدگار

بی من از کوچه گذر کردی و رفتی

بی من از کوچه گذر کردی و رفتی

        بی من از شهر سفر کردی و رفتی

               قطرهای اشک درخشید به چشمان سیاهم

                             تا ته کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم

                                                                    تو ندیدی

نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی

        چون در خانه ببستم

              دگر از پای نشستم

                       گوییا زلزله آمد

                          گوییا خانه فرو ریخت به سر من

                               بی تو من نیز در این شهر غریبم

                              بی تو کس نشنود از این دل بشکسته صدایی

                              پر نگیرد دگر از مرغک پر بسته نوایی

                 تو همه بود و نبودی

          تو همه شعرو سرودی

              چه گریزی از من

                  که ز کویت نگریزم

                                       گر بمیرم زغم دل

                                       به تو هرگز نستیزم

                                        من و یک لحظه جدایی

                                            نتوانم ٬‌نتوانم

بی تو من زنده نمانم

پی طوفان زده دشت جنونم

            صید افتاده به خونم

                     تو چنان می گذری

                           غافل از اندوه درونم . .

خدایا!ه 

 من توفیق تلاش در شکست، صبر در نومیدی

   رفتن بی همراه ، جهاد بی سلاح

      کار بی پاداش ، فداکاری در سکوت

         دین بی دنیا ، مذهب بی عوام

            عظمت بی نام ، خدمت بی نان

               ایمان بی ریا ، خوبی بی نمود

                 گستاخی بی خامی ، مناعت بی غرور

                    عشق بی هوس ، تنهایی در انبوه

                       و دوست داشتن بدون آن که دوست بداند روزی کن.

گفتاری از گاندی

من می‌‌توانم خوب، بد، خائن، وفادار، فرشته‌خو یا شیطان‌ صفت باشم ،

من می توانم تو را دوست داشته یا ازتو متنفر باشم،

من می‌توانم سکوت کنم، نادان و یا دانا باشم،

چرا که من یک انسانم، و این‌ها صفات انسانى است.

و تو هم به یاد داشته باش:من نباید چیزى باشم که تو می‌خواهى ، من را خودم از خودم ساخته‌ام،

تو را دیگرى باید برایت بسازد و تو هم به یاد داشته باش

منى که من از خود ساخته‌ام، آمال من است،

تویى که تو از من می سازى آرزوهایت و یا کمبودهایت هستند.

لیاقت انسان‌ها کیفیت زندگى را تعیین می‌کند نه آرزوهایشان

و من متعهد نیستم که چیزى باشم که تو می‌خواهى

و تو هم می‌توانى انتخاب کنى که من را می‌خواهى یا نه

ولى نمی‌توانى انتخاب کنى که از من چه می‌خواهى.

می‌توانى دوستم داشته باشى همین گونه که هستم، و من هم.

می‌توانى از من متنفر باشى بى‌هیچ دلیلى و من هم ،

چرا که ما هر دو انسانیم.

این جهان مملو از انسان‌هاست ،

پس این جهان می‌تواند هر لحظه مالک احساسى جدید باشد.

تو نمی‌توانى برایم به قضاوت بنشینى و حکمی صادر کنی و من هم،

قضاوت و صدور حکم بر عهده نیروى ماورایى خداوندگار است.

دوستانم مرا همین گونه پیدا می کنند و می‌ستایند،

حسودان از من متنفرند ولى باز می‌ستایند،

دشمنانم کمر به نابودیم بسته‌اند و همچنان می‌ستایندم،

چرا که من اگر قابل ستایش نباشم نه دوستى خواهم داشت،

نه حسودى و نه دشمنى و نه حتی رقیبى،

من قابل ستایشم، و تو هم......

یادت باشد اگر چشمت به این دست نوشته افتاد

به خاطر بیاورى که آن‌هایى که هر روز می‌بینى و مراوده می‌کنى

همه انسان هستند و داراى خصوصیات یک انسان، با نقابى متفاوت،

اما همگى جایزالخطا.

اگر انسان‌ها را از پشت نقاب‌هاى متفاوتشان شناختى،

نامت را انسانى باهوش بگذار

 

میلاد منجی مبارک

http://www.hosh.ir/wp-content/uploads/2009/08/htc-symbian-theme4.jpg


این جشن‌ها برای من «آقا» نمی‌شود

شب با چراغ عاریه، فردا نمی‌شود

خورشیدی و نگاه مرا می‌کنی سفید

می‌خواستم ببینمت؛ امّا نمی‌شود

شمشیرتان کجاست؟ بزن گردن مرا

وقتی که کور شد گرهی، وا نمی‌شود

یوسف! به شهر بی‌هنران وجه خویش را

عرضه مکن؛ که هیچ تقاضا نمی‌شود

اینجا، همه من‌اند؛ منِ بی‌خیالِ تو

اینجا کسی برای شما، ما نمی‌شود

آقا! جسارت است؛ ولی زودتر بیا

این کارها به صبر و مدارا نمی‌شود

تا چند فرسخی خودم، ایستاده‌ام

تا مرز یأس، تا به عدم، تا «نمی‌شود»

می‌پرسم از خودم: غزلی گفته‌ای؛ ولی

با این همه ردیف، چرا با «نمی‌شود»؟

آقا درد دل زیاده ، از کجا برات بگویم؟




ای تمام آرزویم
غم تو شد آبرویم
آقا درد دل زیاده
از کجا برات بگویم؟

تویی اوج مهربونی
ای همای آسمونی
من به دنبال تو هستم
که شاید بدی نشونی

ای همای آسمونی
تویی اوج مهربونی
من به دنبال تو هستم
که شاید بدی نشونی

من با تو ترانه ساختم
ندیده دل به تو باختم
تو رو بعضی وقتا دیدم
اما افسوس نشناختم

ای گل باغ بهارم
ای همه دار و ندارم
آرزومه وقت مردن
سر رو شونه هات بذارم

عاشقی بی کس و کارم
غم ندارم تو رو دارم
باشه منتظر می مونم
بیایی سر مزارم


دیگه بسه این جدایی
کی میشه آقا بیایی؟
با نوای دل میخونم
مهدی زهرا کجایی؟

تویی آرزوی زهرا
شبنم وضوی زهرا
بیا آقا بسه دوری
مرهم بازوی زهرا

آقا جون تو رو ندیدم
فقط از چشات شنیدم
اما با این همه دوری
ندیده تو رو خریدم

آقا جون بذار ببینم
چون که من فقط شنیدم
دیگه خسته شدم از بس
عکس جمکران خریدم

آقا جون بذار ببینم
چون که من فقط شنیدم
دیگه خسته شدم از بس
عکس شش گوشه خریدم

من با تو ترانه ساختم
ندیده دل به تو باختم
تو رو بعضی وقتا دیدم
اما افسوس نشناختم

ای تمام آرزویم
غم تو شد آبرویم
آقا درد دل زیاده
از کجا برات بگویم؟

ای گل باغ بهارم
ای همه دار و ندارم
آرزومه وقت مردن
سر رو شونه هات بذارم

عاشقی بی کس و کارم
غم ندارم تو رو دارم
باشه منتظر می مونم
بیایی سر مزارم

دیگه بسه این جدایی
کی میشه آقا بیایی؟
با نوای دل میخونم
مهدی زهرا کجایی؟

سلسله موی دوست
حلقه دام بلاست
هر که در این حلقه نیست
فارغ از این ماجراست

اللهم عجل لولیک الفرج

فرا رسیدن نیمه شعبان، میلاد یگانه منجی عالم بشریت،حضرت صاحب الزمان (عج) بر تمام جهانیان،
 مبارک باد

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
 

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

گل نرگسم به آن یاس سپید قسمت می دهم، دیگر بیا ...

ای قیامت زمین

رستاخیز آخرین خاک

پشت شکیبمان شکسته است

قامت صبرمان به سمت تاریک خمیدن خزیده است

تا کی؟ تا چند؟ تا کجا تاب آوریم روزگار بی آفتاب را؟...
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

دریچه ای به سمت سحر بگشا

به یک جرعه آفتاب مهمانمان کن ...

به دمی حیاتمان بخش و این همه دیر پایی شب را مپسند

الّلهمّ عجّل لولیّک الفرج و العافیة و النّصر بالحقّ محمّد و آل محمّد

بابی انت و امّی و نفسی یا مولای یا صاحب الزّمان

/wp-content/gallery/cart-postale-emame-zaman/Cart-Postale-Emame-Zaman[RadsMs.com]44.jpg


گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی /  پیشش اگر از ما شکایت کرده باشی

حتی اگر بی آنکه مشتاقان بدانند / یک شب نمازی را امامت کرده باشی

یا در لباس ناشناسی در شب قدر / از خود حدیثی را روایت کرده باشی

پس مرمکهای نگاه ما عقیم ا ند / تو حاضری بی آنکه غیبت کرده باشی . . .

.

.

.

خداوندا رسان از ما سلامش / به گوش ما رسان یارب کلامش

بسوز سینه ى مجروح زهرا / نما تعجیل در امر قیامش . . .

(عید شما مبارک)

با عشق تقدیم به همه ی نامرد های دنیا

24.gif24.gif24.gif24.gif24.gif

نمی خوام بگم دوستم داشته باش چون می دونم دوستم نداری

نمی خوام بگم عاشقتم چون می دونم عاشق یکی دیگه ای

 نمی خوام بگم برای من باش چون می دونم سهم یکی دیگه ای

نمی خوام بگم با من حرف بزن چون می دونم با من حرفی واسه گفتن نداری

 فقط میگم ...منو ببخش...منو ببخش چون عاشقت شدم

نمی بخشمت ....بخاطر تمام خنده هایی که از صورتم گرفتی 

 بخاطر تمام غمهایی که بر صورتم نشاندی

نمی بخشمت.... بخاطر دلی که برایم شکستی

بخاطر احساسی که برایم پرپر کردی .

 نمی بخشمت .... بخاطر زخمی که بر وجودم نشاندی.

بخاطر نمکی که بر زخمم گذاردی

.

و می بخشمت بخاطر عشقی که بر قلبم حک کردی

نغمه های بارانی

الا یا حضرت باران

دلم گرفته است

آتش شده ام یک پارچه

بی قراری به جانم زده    ساقه های نورس امیدم سوخته است

شرجی هجوم می آورد به دستگیره ها

در را که باز می کنی

موجی از خاک حمله می کنند به داخل

تنها مانده ام

سردم است میان این همه گرما

تو نیستی

که حرارت نوازشت را بررگ های یخ زده دستم بکشی

اشک در شیارهای صورتم خشکیده است

فقط چند قطره نم نم کافی است   فقط چند قطره

تا شاداب خویش را بیابم دوباره

 

الا یا حضرت باران

تابستانی به این درجه

عمق نیازمان به تورا معلوم کرده است

بی آب نمی توان زیست    بی باران

پشت کوه

لابه لای ابرها

هرکجا هستی

دریاب

قحطی مرگ می اورد

و تویی که مایه حیات خواهی شد

به گندم ها

به زیتون های به بار ننشسته

به غنچه های در خواب گل

چه بگویم

ناامیدشان نمی توانم کرد

خدا ریزش تورا برای رویش جوانه ها خواسته است

زیبایی خلقت از توست

تو نباشی

بساط گل و گیاه برچیده خواهد شد

 

عشق

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


دبیر انگلیسی:
عشق تنها کلمه ای است که ed نمی گیرد و به گذشته باز نمی گردد

دبیر ادبیات:
عشق آن نیرویی است بین دو انسان. مثل لیلی و مجنون

دبیر تاریخ:
عشق تنها قراردادی است که از کشورهای دیگر وارد نمی شود

دبیر دینی:
عشق نیرویی الهی و خدادادی است

دبیر ریاضی:
عشق رابطه ی دو انسان است و رابطه ی دو انسان مانند رابطه ی سینوس و کسینوس است

دبیر جغرافی:
تیرهای عشق از بلندایی به بلندی قله ی آلپ بر قلب وارد می شود

دبیر زمین شناسی:
عشق تنها فسیلی است که اثرش هیچگاه از بین نمی رود

دبیر ورزش:
عشق تنها توپی است که اوت نمی شود

دبیر فیزیک:
عشق همانند نیروی کشش آهن رباست که قلب انسان ها را به سمت خود می کشد

دبیر شیمی:
عشق تنها بازی است که بر روی قلب اثر می گذارد و آتشی که از این طریق بر قلب وارد می شود از اسید سوزناکتر است

دبیر هندسه:
عشق همانند هاله ای از نور دایره ی قلب انسان را فرا می گیرد

دبیر علوم:
میکروب عشق از راه چشم وارد می شود


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

اما ...عشق آلوچه نیست که بهش نمک بزنیدختر همسایه نیست که بهش چشمک بزنیغذا نیست که بهش ناخنک بزنیرفیق نیست که بهش کلک بزنییادت باشه که عشق مقدسه...باید صادق باشی تا عشق واقعی رو با تمام وجودت دریابی

نگاهت را به کسی دوز که قلبش برای تو بتپد چشمانت را با نگاه کسی آشنا کن که زندگی را درک کرده باشه سرت را روی شانه های کسی بگذار که از صدای تپشهای قلبت تو را بشناسه آ

تو را دوست دارم

تو را دوست دارم
و وقتی تو نیستی غمگینم
و به آسمان آبی بالای سرت
و اخترانی که تو را میبینند رشک میبرم
تو را دوست دارم
وآنچه میکنی درنظرم بی همتا جلوه می کند
و بارها در تنهایی از خود پرسیده ام
چرا آنهائیکه که دوستشان دارم بیشتر شبیه تو هستند
تو را دوست دارم
اما هنگامی که نیستی از هر صدایی بیزارم
حتی اگرصدای آنانی باشد که دوستشان دارم
زیرا صدای آنها طنین آهنگین صدایت را در گوشم می شکند
می دانم که دوستت دارم
اما افسوس که دیگران دل ساده ام را کمتر باور می کنند
و چه بسا به هنگام گذر می بینم به من میخندند
زیرا آشکارا می نگرند نگاهم بشه دنبال توست

 

خوش آمدی!

فرشته‏‌ها گوش به رنگ صدای توأند!

زمین و زمان، سرشار از انتظاری دلنشین‏اند!

آسمانیان لحظه‏ای نگاه از خاک بر نمی‏دارند.

پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ، تبسّم بر لب، لحظه موعود را به شوق ایستاده و امیرمومنان علی علیه‏السلام ، لحظه شمار در آغوش فشردن توست!

مدینه دوباره محور توجّه است. هر لحظه که می‏گذرد، التهاب بیشتر می‏شود و انتظار، شیرین‏تر! و ناگهان...

پیامبر صلی ‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم قنداقه نور دیده‏اش را در آغوش گرفته و نگاه از ماه رخسارش بر نمی‏دارد! برازنده نام این طفل چیست؟

جبرئیل خواهد آمد! باید منتظر بود؛ منتظر اراده خداوند.

و حسین علیه‏السلام انتخاب مخصوص پروردگار است.

مدینه، برای مبارکباد آمده است؛ اجازه ورود می‏خواهد. تمام ساکنان ملکوت هم برای عرض تهنیت، اجازه حضور در زمین را یافتند.

فرشتگان مدام بین زمین و آسمان در رفت و آمدند. به یُمن حضور حسین علیه‏السلام ، درهای رحمت خداوند گشوده می‏شود! وجود حسین علیه‏السلام معجزه می‏کند! آخر حسین علیه‏السلام ، فقط دارالشفای خاکیان نیست؛ طبیب افلاکیان هم هست.

سلام بر حسین علیه‏السلام ، برگزیده خداوند در زمین!

سلام بر خلاصه خلقت!

سلام بر او که با حضورش، آینده زمین، روشن‏تر رقم می‏خورد!

سلام بر زینت بخش شانه‏های رسول صلی ‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم !

هنوز در گوش تاریخ می‏پیچد، طنین صدای روح بخش پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم که می‏فرمود: حسین علیه‏السلام از من است و من از حسینم!

ای آفتاب ِ هستی بخش شیعه! ای «چراغ هدایت» وای «کشتی نجات»! خوش آمدی.

درود بر تو، که معلم عشقی و مفسر راز خون.

گلم تولدت مبارک