تو که چشمان تو با هرکه به جز من بد نیست
تو که در آخر هر جزر نگاهت مد نیست
تو که دلخوش شده ای با عسل خاطره ها
غم تو با غم دلتنگی من یک حد نیست!
سایه ام طعنه به من می زند و می شنوم:
- اثر از او که همه درد تو می فهمد نیست
آن که با عشق به چشمان تو با غصه گریست
این که هرشب به تب سرد تو می خندد نیست
آن که با هر نفسش مایه ی آرام تو بود
این که راه نفست را به تو می بندد نیست
ماهی قرمز احساس دلم در خطر است
دل تو معنی این فاجعه می فهمد .نیست؟
نیمه ی دیگر من با من از این حرف بزن
که غم دوری و نادیدن تو ممتد نیست!
گاه گاهی همه ی هستی این قلب اسیر
خبر از این دل پر غصه بگیری بد نیست
When U Were 15 Yrs Old, I Said I Love U...U Blushed.. U Look Down And Smile
وقتی 15 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم ...صورتت از شرم قرمز شد و سرت رو به زیر انداختی و لبخند زدی...
ادامه مطلب ...عشق من ببخش منو
ببخش اگه بعضی وقتا ازت دلخور میشم
ببخش اگه بعضی وقتا زیادی ازت انتظار دارم
ببخش اگه بعضی وقتا تورو درک نمیکنم
ببخش اگه بعضی وقتا زیادی تورو میخوام
ببخش اگه بعضی وقتا بی انصاف میشم
ببخش اگه بعضی وقتا نمیتونم احساسم کنترل کنم
ببخش اگه بعضی وقتا بچه بازی در میارم
ببخش اگه بعضی وقتا میخوام بمیرم
ببخش.....
دوستداشتن کسی که لایق دوستداشتن
نیست، اسراف محبت است.
برای اداره کردن خودت از عقلت استفاده
کن و برای اداره کردن دیگران از قلبت.
در زندگی افرادی هستند که مثل قطار
شهربازی هستند، از بودن با آنها لذت
میبری ولی با آنها به جایی نمیرسی.
همیشه از خوبیهای آدمها برای خودت
دیوار بساز. پس هر وقت در حق تو
بدی کردند ، فقط یک آجر از دیوار
بردار ! بیانصافیست اگر دیوار خراب
کنی
از خدا میخواهم آنچه را که شایسته توست به تو هدیه بدهد، نه آنچه را که آرزو داری، زیرا گاهی
آرزوهای تو کوچک است و شایستگی تو بسیار
هیچ وقت از مشکلات زندگی ناراحت نشو، کارگردان همیشه سخت ترین نقش ها را به بهترین بازیگر
می دهد.
خداوند اگر آرزویی در تو قرار داده، بدان
توانایی آن را در تو دیده است!
باران رحمت خدا همیشه می بارد، تقصیر
ماست که کاسه هایمان را بر عکس گرفته ایم
گاهی مسیر جاده به بن بست می رود
گاهی تمام حادثه از دست می رود
گاهی همان کسی که دم از عقل می زند
درراه هوشیاری خود مست می رود
گاهی غریبه ای که به سختی به دل نشست
وقتی که قلب خون شده بشکست می رود
اول اگرچه با سخن از عشق آمده آخر
خلاف آن چه که گفته ست می رود
وای از غرور تازه به دوران رسیده ای
وقتی میان طایفه ای پست می رود
هر چند مضحک است وپر از خنده های تلخ
برما هر آنچه لایق مان هست می رود
گاهی کسی نشسته که غوغا به پا کند
وقتی غبار حادثه بنشست می رود
اینجا یکی برای خودش حکم می دهد
آن دیگری همیشه به پیوست می رود
این لحظه ها که قیمت قد کمان ماست
تیری است بی نشانه که از شست می رود
بیراهه ها به مقصد خود ساده می رسند
اما مسیر جاده به بن بست می رود
پسرک پدربزرگش را تماشا کرد که نامه ای می نوشت.
بالاخره پرسید : ماجرای کارهای خودمان را می نویسید ؟ درباره ی من می نویسید ؟
پدربزرگش از نوشتن دست کشید و لبخند زنان به نوه اش گفت: درسته درباره ی تو می نویسم اما مهم تر از نوشته هایم مدادی است که با آن می نویسم . می خواهم وقتی بزرگ شدی مانند این مداد شوی .
پسرک با تعجب به مداد نگاه کرد و چیز خاصی در آن ندید .
- اما این هم مثل بقیه مدادهایی است که دیده ام .
بستگی داره چطور به آن نگاه کنی .
در این مداد ۵ خاصیت است که اگر به دستشان بیاوری ، تا آخر عمرت با آرامش زندگی می کنی .
ادامه مطلب ...
"خدایا چگونه زندگی کردن را به من بیاموز چگونه مردن را خود خواهم آموخت - دکتر شریعتی"
یادمان باشد که : او که زیر سایه ی دیگری راه می رود، خودش سایه ای ندارد.
یادمان باشد که : هر روز باید تمرین کرد دل کندن از زندگی را.
یادمان باشد که : زخم نیست آنچه درد می آورد، عفونت است.
در اولین ساعت درس کلاس تشریح و کالبد شکافی دانشکده پزشکی دانشگاه تهران استاد به دانشجویان سال اول میگوید: به شما تبریک میگویم که در کنکور قبول شده و الان رسما دانشجوی پزشکی هستید. ولی برای فارغ التحصیل شدن و پزشک شدن هم باید "دقت عمل" داشته باشید و هم "رقت عمل". همه شما باید این کار که من الان میکنم راا انجام بدهید اگر نه به درد این رشته نمیخورید و اخراج هسید!! سپس یک جسد وارد کلاس میکند و ناگهان انگشتش را تا ته در ماتحت جسد فرو میکند میگذارد توی دهانش و میمکد. و میگوید حالا شما هم باید همین کار را بکنید!! دانشجوها شوکه میشوند و اعتراض میکنند ولی استاد میگوید الا و بلا باید بکنید وگرنه اخراج هستید. چند تا دخترها غش میکنند، پسرها بالا میاورند، ولی با هر بدبختی هست همه دانشجوها آخرش انگشت در ماتحت جسد میکنند و میگذارند در دهنشان و میمکند.
استاد میگوید: هان. شما همه رقت عمل تان خوب بود ولی دقت عمل نداشتید. شما همگی انگشت اشاره را در ماتحت کردید و مکیدید ولی من انگشت اشاره را در ماتحت کردم و انگشت وسط را مکیدم. سعی کنید بیشتر دقت کنید!
منوباز ببخش عزیزم،نمی خوام دلت بگیره میدونم که تلخ حرفام،دل من بهونه گیره چه کنم بااین دلی که نداره به دوریت عادت هرکسی باشه کنارت،من میمیرم ازحسادت تورو کم دارم عزیزم،بی توغم دارم عزیزم تورو کم دارم تو رو غم دارم عزیزم هرجا باشم بی تو باشم،دلخوشی جایی نداره آخه واژه ی خوشی ها،بی تو معنایی نداره وقتی تویه لحظه های تلخ انتظار اسیرم باتمامی وجودم،بازبهونت و میگیرم تورو کم دارم عزیزم،بی تو غم دارم عزیزم تورو کم دارم بی تو غم دارم عزیزم |
می دونم ... می دونم بر نمی گردی
قول میدم وقتی که نیستی عکستو بغل نگیرم
قول میدم روزی هزار بار واسه ی اشکات نمیرم
قول میدم وقتی که نیستی پای عشق تو نسوزم
قول میدم در انتظارت چشمامو به در ندوزم
میدونی که خیلی خستم میدونی دلم گرفته
میدونی دوریت عذابه میدونی گریم گرفته
میدونم بر نمی گردی میدونم رفتی که رفتی
دروغ بود هرچی میگفتی میدونم ...
همیشه تو مهربونی واسه این قلب شکسته
واسه این حس غریبم که فقط دل به تو بسته
بیا برگرد اگه قلبم تو رو از خونه نرونده
دیگه از آخر قصه حتا یک لحظه نمونده
حتا یک لحظه نمونده...
اگر نمیتوانی درخت باشی ، بوته باش
اگر نمیتوانی بوته ای باشی ،علف کوچکی باش
و چشم انداز کنار شاهراهی را شادمانه تر کن
اگر نمیتوانی نهنگ باشی ،فقط یک ماهی کوچک باش
ولی بازیگوش ترین ماهی دریاچه
همه ما را ناخدا که نمیکنند ، ملوان هم میتوان بود
در این دنیا برای همه ما کاری هست
کارهای بزرگ و کارهای کمی کوچکتر
و آنچه وظیفه ماست چندان دور از دسترس نیست
اگر نمیتوانی شاهراه باشی ، کوره راه باش
اگر نمیتوانی خورشید باشی ، ستاره باش
با بردن و باختن اندازه ات نمیگیرند
هر آنچه که هستی بهترینش باش!
برای عشق تمنا کن ولی خوار نشو. برای عشق قبول کن ولی غرورتت را از دست نده .
برای عشق گریه کن ولی به کسی نگو. برای عشق مثل شمع بسوز ولی نگذار پروانه
ببینه. برای عشق پیمان ببند ولی پیمان نشکن . برای عشق جون خودتو بده ولی جون
کسی رو نگیر . برای عشق وصال کن ولی فرار نکن . برای عشق زندگی کن ولی
عاشقونه زندگی کن . برای عشق بمیر ولی کسی رو نکش . برای عشق خودت باش
ولی خوب باش.
دو چیز را همیشه فراموش کن:
خوبی که به کسی می کنی
بدی که کسی به تو می کند
همیشه به یاد داشته باش:
اگر در مجلسی وارد شدی زبانت را نگه دار
اگر در سفره ای نشستی شکمت را نگه دار
اگر در خانه ای وارد شدی چشمانت را نگه دار
اگر در نماز ایستادی دلت را نگه دار
|
برای تویی که تنهایی هایم پر از یاد توست...
برای تویی که قلبم منزلگه عـــشـــق توست...
برای تویی که احساسم از آن وجود نازنین توست...
برای تویی که تمام هستی ام در عشق تو غرق شد...
برای تویی که چشمانم همیشه به راه تو دوخته است...
برای تویی که مرا مجذوب قلب ناز و احساس پاک خود کردی...
برای تویی که وجودم را محو وجود نازنین خود کردی...
برای تویی که هر لحظه دوری ات برایم مثل یک قرن است ...
برای تویی که سـکوتـت سخت ترین شکنجه من است....
برای تویی که قلبت پـاک است...
برای تویی که در عشق ، قـلبت چه بی باک است...
برای تویی که عـشقت معنای بودنم است...
برای تویی که عـشقت معنای بودنم است...
برای تویی که غمهایت معنای سوختنم است...
برای تویی که آرزوهایت آرزویم است...